اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غیور

نویسه گردانی: ḠYWR
غیور.[ غ َ ] (اِخ ) نواب اشجعالدوله غیور جنگ بهادر. از بزرگان و شاعران هند بود. بسال 1145 هَ . ق . متولد شد. نسبت وی به اویس قرنی میرسد. این رباعی از اوست :
سحر چو برق بت سرخ پوش رفت و گذشت
به یک کرشمه ٔ او عقل و هوش رفت و گذشت
طریق عشق ز پروانه میتوان آموخت
که سوخت جان عزیز و خموش رفت و گذشت .

(از صبح گلشن صص 301 - 302 به اختصار).


رجوع به کتاب مذکور شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غیور. [ غ َ ] (ع ص ) رشک کن . (دهار). بارشک و نیک غیرتمند. مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، غُیُر. (منتهی الارب ). بسیار غیرت کننده و رشک بر...
این واژه تازى (اربى) است و برابر آن در پارسى مى شود : ستیهشنیک Setiheshnim (پهلوى: ستیهیشْنیک : غیرتمند ، متعصب ، مردانه ، گردنکش) ، سِتیهنده Setihand...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خیرک xayrak (پشتو) آسادیچ āsādic (سغدی: آساذیچ āsāżic)***فانکو آدینات 09163657861
غیور کرمانی . [ غ َ رِ ک ِ ] (اِخ ) شاعر عهد صفوی . نام او میرزا حسن و از اعیان کرمان بود. در مثنوی مهارت داشت . مدتی به وزارت گرجستان منصوب...
قیور. [ ق َی ْ یو ] (ع ص ) گمنام و ناشناخته نسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.