غیور
نویسه گردانی:
ḠYWR
این واژه تازى (اربى) است و برابر آن در پارسى مى شود : ستیهشنیک Setiheshnim (پهلوى: ستیهیشْنیک : غیرتمند ، متعصب ، مردانه ، گردنکش) ، سِتیهنده Setihandeh (پهلوى: سِتیهندَگ : غیور ، متعصب ، مردانه ، گردنکش) ، پِیْورز Peyvarz (پهلوى: پِیْورز : متعصب ، غیرتمند
) و رشکین Rashkin (پارسى و پهلوى: غیور ، غیرتى ، غیرتمند)
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
غیور. [ غ َ ] (ع ص ) رشک کن . (دهار). بارشک و نیک غیرتمند. مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، غُیُر. (منتهی الارب ). بسیار غیرت کننده و رشک بر...
غیور.[ غ َ ] (اِخ ) نواب اشجعالدوله غیور جنگ بهادر. از بزرگان و شاعران هند بود. بسال 1145 هَ . ق . متولد شد. نسبت وی به اویس قرنی میرسد. ای...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خیرک xayrak (پشتو) آسادیچ āsādic (سغدی: آساذیچ āsāżic)***فانکو آدینات 09163657861
غیور کرمانی . [ غ َ رِ ک ِ ] (اِخ ) شاعر عهد صفوی . نام او میرزا حسن و از اعیان کرمان بود. در مثنوی مهارت داشت . مدتی به وزارت گرجستان منصوب...
قیور. [ ق َی ْ یو ] (ع ص ) گمنام و ناشناخته نسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).