فارس
نویسه گردانی:
FARS
فارس . [ رِ ] (اِخ ) حطاب بن حنش فارس . رجوع به حطاب بن حنش شود.
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شیخ فارس . [ ش َ رِ ](اِخ ) او راست : الرسالة المقنعة. (از کشف الظنون ).
فارس عرب . [ رِ س ِ ع َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا آن است که الفاظ عربی را به رسم مترسلان بی خلط پارسی ترکیب کند و تتمه ٔ هر م...
ابن فارس . [ اِ ن ُ رِ ] (اِخ ) ابوالحسن یا ابوالحسین احمدبن فارس بن زکریابن محمدبن حبیب الرازی اللغوی . در اقسام علوم خاصه در لغت امام ب...
خلیج فارس (یا شاخاب پارس) آبراهی است که در امتداد دریای عمان و در میان ایران و شبه جزیره عربستان قرار دارد. مساحت آن ۲۳۷٬۴۷۳ کیلومتر مربع است،[۱] و پس...
خلیج فارس Persian Gulf نام تاریخی دریای پارس - پرسیکون کاای تاس- سینوس پرسیکوس موقعیت جغرافیایی جنوب غربی آسیا، منطقه خاورمیانه نوع(اقیانوسشناسی) خلی...
ابناء فارس . [ اَ ءِ ] (اِخ ) رجوع به ابناء شود.
جزایر فارس . [ ج َ ی ِ رِ فا ] (اِخ ) نام جزایریست که در خلیج فارس واقع شده و به ایران تعلق دارد و مهمترین جزایر خلیج فارس که بترتیب از ...
خلیج فارس . [ خ َ ج ِ ] (اِخ ) نام پیشرفتگی دریایی است در خشکی که بین ایران و شبه جزیره ٔ عربستان واقع است . طول آن 800هزار گز و از شطالعر...
اصطخر فارس .[ اِ طَ رِ فا ] (اِخ ) رجوع به اصطخر و فارس شود.