اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فارص

نویسه گردانی: FARṢ
فارص . [ رِ ] (اِخ ) او فارص بن یهودا و توأم زارح است و او پدر خانواده ٔ عظیمی میباشد که آنها را فارصیان گویند. (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
فارس ذی الخمار. [ رِ س ُ ذِل ْ خ ِ ] (اِخ ) مردی صحابیست از بنی تیم . معنی فارس ذوالخمار کسی است که بر اسبی بنام ذوالخمار سوار شود. و ذوالخم...
بنادر خلیج فارس .[ ب َ دِ رِ خ َ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به خلیج فارس شود.
پرشیا، پارسه، پرسه، پارس صورتی دیگر از کلمه ٔ فارس است به معنای منسوب به قوم پارس از قبایل آریائی ایران. و سپس این کلمه بر تمام مملکت ایران اطلاق شده ...
فرنبغ. [ فَ رَم بَ ] (اِخ ) از: فَر(به معنی شکوه ) + بغ (به معنی خدا). نام یکی از سه آتشکده بزرگ ایران کهن و به معنی آتش شکوه خدایی است. محل این آتشکد...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.