اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فافا

نویسه گردانی: FAFA
فافا. (ص ) بدیع. و اصل آن واه واه یعنی وه وه بوده (!) بمعنی خوب خوب ، و واو و فاء به یکدیگر تبدیل جسته اند. (آنندراج ). چیزی بدیع و نیکو.(اوبهی ). هر چیز نیکو و غریب . (برهان ) :
تو همی گوی شعر تا فردا
بخشدت خواجه جامه ٔ فافا.

بلجوهر (از یادداشت بخط مؤلف ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
فأفاء. [ ف َءْ ف َءْ ] (ع ص ) سخن فاناک گوینده و اِکثارکننده فا را. (منتهی الارب ). مطرزی گوید: فأفاء کسی است که جزبه کوشش ، توانایی بر ...
فعفع. [ ف َ ف َ ] (ع اِ) بزغاله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد چست سبک و تیزرو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زاجر گوس...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.