فعفع
نویسه گردانی:
FʽFʽ
فعفع. [ ف َ ف َ ] (ع اِ) بزغاله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد چست سبک و تیزرو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زاجر گوسپند. || شیرین کلام ترزبان . (از اقرب الموارد). رجوع به فعفعانی شود. || (اِ صوت ) کلمه ٔ زجر گوسپند. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
فافا. (ص ) بدیع. و اصل آن واه واه یعنی وه وه بوده (!) بمعنی خوب خوب ، و واو و فاء به یکدیگر تبدیل جسته اند. (آنندراج ). چیزی بدیع و نیکو.(او...
فأفاء. [ ف َءْ ف َءْ ] (ع ص ) سخن فاناک گوینده و اِکثارکننده فا را. (منتهی الارب ). مطرزی گوید: فأفاء کسی است که جزبه کوشش ، توانایی بر ...