اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فأل

نویسه گردانی: FAL
فأل . [ ف َءْل ْ ] (ع اِ) فال . رجوع به فال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خجسته فال . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه طالع نکو دارد. آنکه فال نکو دارد. آنکه فالش خجسته است . آنکه طالعش مبارک است : گفت ای مرغ ...
میمون فال . [ م َ مو / م ِ مو ] (ص مرکب ) خوش شگون . خوش آغال . نیک فرخنده : سوزنی العود احمد مدح شه را شو معیدعید شاه خسروان مسعود و میمون فال...
فرخنده فال /farxondefāl/ ۱. خوش‌طالع؛ خوشبخت: ◻︎ شنید این سخن پیر فرخنده‌فال / سخن‌دان بُوَد مرد دیرینه‌سال (سعدی۱: ۱۰۶)، ۲. مبارک؛ خوش‌یمن: ◻︎ برخاست...
فعل واژه ای تازی (عربی) است و به جای آن "کارواژه" را می توان بهره برد
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: یات yât (اوستایی: yâta)، ساتو sâto (اوستایی: ثاتو şãto) **** علی محمد عالیقدر 09163657861
فعل . [ ف ِ ] (ع اِ) حرکت مردم . (منتهی الارب ). اسم حدث و آن کنایت از حرکت انسان است . (از اقرب الموارد). کردار یا کنایت از عملی است متع...
فعل . [ ف َ ] (ع مص ) کردن کار را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فعل . [ ف ُ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ فعال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فال زن . [ زَ ] (نف مرکب ) فالگیر. فالکباز. فالبین . طالعبین : به پیش زن فال زن برگذشت به مهتر نگه کرد و اندرگذشت . فردوسی .رجوع به فال شود...
فال مال . (اِ) فرنجمشک . (فهرست مخزن الادویه ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.