اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فتح

نویسه گردانی: FTḤ
فتح . [ ف ُت ُ ] (ع ص ) در فراخ گشاده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شیشه ٔ فراخ سر. (منتهی الارب ). شیشه ٔ بی سربند و بی غلاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند که در 81 هزارگزی جنوب خاوری قاین و کنار راه اتومبیل رو اسفدن به ...
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد، که در 48 هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه شوسه ٔ مشهد به قوچان ...
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرات و مروست بخش شهربابک شهرستان یزد، که در 72 هزارگزی شمال باختری شهربابک و پنج هزارگزی خاور...
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شهربابک ، کنار راه عمومی . جلگه ای معتدل و دارای 200تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأ...
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، که در 35 هزارگزی جنوب باختری فلاورجان و سه هزاروپانصدگزی ر...
فتح آباد. [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مهتاب بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان ، که در 24 هزارگزی شمال خاوری اصفهان و شش هزارگزی شمال را...
فتح الباب . [ ف َ حُل ْ ] (ع اِمرکب ) گشادگی کارها. (آنندراج ) (غیاث ) : به فتح الباب دولت بامدادان ز در پیکی درآمد سخت شادان . نظامی .|| آغاز...
فتح الدین . [ ف َ حُدْ دی ] (اِخ ) ابن سیدالناس . رجوع به ابن سیدالناس شود.
فتح الدین . [ ف َ حُدْ دی ] (اِخ ) یکی از سرداران مستعصم آخرین خلیفه ٔ عباسی در جنگ با هلاکوخان است . رجوع به حبیب السیر چ سنگی تهران ج ...
فتح الدین . [ ف َ حُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عبداﷲبن محمد شود.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۳ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.