فخری
نویسه گردانی:
FḴRY
فخری . [ ف َ ] (اِخ ) هراتی ، سلطان محمدبن امیری . کسی است که اولین بار مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی را از ترکی به پارسی گردانید و آن را لطایف نامه خواند. ریو به نقل از تذکره ٔ الهی اورا یکی از قصیده سرایان شاه طهماسب دانسته و تذکره ای درباره ٔ زنان بنام جواهرالعجائب به او نسبت داده است . فخری از مردم هرات بوده و پس از گذراندن مراسم حج در زمان شاه طهماسب بصوب سند رهسپار شده و عیسی ترکخان حاکم آنجا او را بگرمی پذیرفته است . به او آثار دیگری نسبت داده اند از جمله تذکرةالنساء و تحفةالحبیب را بنام خواجه حبیب اﷲ وزیر خراسان ساخته است . رجوع به مجالس النفائس چ تهران ص کح از مقدمه ٔ حکمت شود.
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
فخری خوروش (۱۰ خرداد ۱۳۰۸ – ۲۰ خرداد ۱۴۰۲) بازیگر اهل ایران بود. نخستین تجربهٔ بازیگری او، حضور در نمایش دستهای آلوده اثر ژان-پل سارتر بود که مورد اس...
الفقر فخری . [ اَ ف َ رُ ف َ] (ع جمله ٔ اسمیه ) اقتباس است از حدیث نبوی : الفقر فخری و به افتخر. یعنی فقر فخر من است و بدان افتخارمیکنم . بد...
فخری خوروش (۱۳۰۸ -)در [xx[کرمانشاه]]. بازیگر، تآتر، سینما، تلویزیون، ایرانی.
محتویات [نمایش]
آثار [ویرایش]
سینمایی [ویرایش]
سال ساخت نام فیل...
فَخری مَلِکپور (زادهٔ ۱ مهر ۱۳۱۴) نوازندهٔ پیانو، آهنگساز و موسیقیدان اهل ایران است. محتویات ۱ زندگی هنری ۲ آثار هنری ۳ پانویس ۴ منابع زندگی هنری فخ...
درفیروز فخری . [ دَ زِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران اصفهان است که مافروخی در کتاب محاسن اصفهان (ص 34) نام او را جزء شاعران فارسی زبان معاصر خود (...
فخری گرگانی . [ ف َ ی ِ گ ُ ] (اِخ )فخر گرگانی . رجوع به فخرالدین (اسعد گرگانی ) شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.