فراض
نویسه گردانی:
FRʼḌ
فراض . [ ف ِ ] (ع اِ) جامه . گفته میشود: ما علیه فراض ٌ؛ یعنی بر او جامه ای نیست و نیز گویند چیزی از جامه است . (اقرب الموارد). رجوع به فراص شود. || دهانه ٔ جوی . (اقرب الموارد). || ج ِ فرض . (اقرب الموارد). رجوع به فرض و فروض شود.
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نشیب و فراز دیده . [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجرب . که سخت و سست و پست و بلند جهان دیده است . سرد و گرم چشیده . تجربت ان...