فرخ
نویسه گردانی:
FRḴ
فرخ . [ ف َ رَ ] (ع مص ) بیرون شدن ترس کسی و آرمیدن . (منتهی الارب ). زوال یافتن پریشانی و یافتن اطمینان . (از اقرب الموارد). || دوسیدن به زمین . (منتهی الارب ). چسبیدن به زمین . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
فرخ آباد. [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری کوهدشت و هشت هزارگزی جنوب ...
فرخ آباد. [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در پانزده هزارگزی شمال باختری علیشاه عوض و 2هزارگزی جنوب راه شوسه...
فرخ آباد. [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران که دارای ده تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ...
فرخ خانی . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. ناحیه ای است واقعدر دشت ، سردسیر و دارای 134 تن سکنه است...
فرخ هرمز. [ ف َرْ رُ هَُ م َ ] (اِخ ) یکی از سپهبدان دوره ٔ ساسانی است که در زمان سلطنت آزرمدخت مدعی تاج و تخت شد و آزرمدخت را به زنی خوا...
قنات فرخ . [ ق َ ف َرْ رُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقعدر 4هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت به ساردوئیه . سکنه ٔ ...
زاذان فرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) زاذان فرخ رئیس نگهبانان خسرو پرویز است که در اجرای امر او درباره ٔ قتل عام زندانیان تعلل کرد. (ایران باستان...
زاذان فرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یکی از بزرگان ایران به هنگام انقراض دولت ساسانی بود و با دستیاری پوس فرخ و دو برادرش ، قیام ایرانیان را عل...
زادان فرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) رئیس نگهبانان (حرس ) در عهد خسرو پرویز بود. ابن بلخی آرد: از جمله ٔ بی رحمتی و سخت دلی او [ خسرو پرویز ] یکی آن...
فرخ دیلمی . [ ف َرْ رُ خ ِ دَ ل َ ] (اِخ ) یکی از چهار تنی است که فضل بن سهل ذوالریاستین وزیر مأمون را در گرمابه کشتند. (از حبیب السیر چ سن...