اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فردوس

نویسه گردانی: FRDWS
فردوس . [ ف ِ دَ ] (معرب ، اِ) بهترین جای در بهشت . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بهشت . ج ، فَرادیس . (منتهی الارب ). بهشت را گویند. (برهان ). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی . در اوستا دو بار به کلمه ٔ پایری دئزه ۞ برمیخوریم و آن مرکب است از دو جزء: پیشاوند پیری یا پایری به معنی گرداگرد و پیرامون ، دئزا از مصدر دئز به معنی انباشتن و روی هم چیدن و دیوار گذاشتن است . در زمان هخامنشیان در «ایران زمین بزرگ » و در سراسر قلمرو آنان به خصوص در آسیای صغیر «پئیری دئز»ها، یا فردوس ها، که باغهای بزرگ و «پارک »های باشکوه پادشاه و خشثرپاونها (حاکمان ) و بزرگان ایران بوده شهرتی داشته است . این محوطه هاچنانکه مکرر کزنفون در «کورش نامه » و «انباز» و نیز پلوتارخس مینویسند درختان انبوه و تناور داشتند و آب در میان آنها روان بود. چارپایان بسیار برای شکار در آنها پرورش می یافتند. شاهنشاهان هخامنشی خشثرپاونهای خود را در ایجاد اینگونه باغها در قلمرو حکومت خود تشویق میکردند. اینگونه پارکها که در سرزمین یونان وجود نداشت ناگزیر انظار یونانیان را متوجه خود کردو آنان نیز همان نام ایرانی را به صورت پرادیزس ۞ به کار بردند. در اکدی متأخرپردیسو ۞ و در عبری پردس ۞ و در آرامی و سریانی نیز همین کلمه با اندک تفاوتی و در ارمنی پاردس ۞ همه از ریشه ٔ ایرانی هستند. کلمه ٔ پردس در زبان عبری پس از مهاجرت یهودیان به بابل در قرن ششم ق .م . به عاریت گرفته شده و چندین بار در قسمتهای مختلف توراة به کار رفته . در بخش های قدیم توراةیعنی آن قسمتی که پیش از قرن پنجم ق .م . نوشته شده ، بهشت و دوزخ مفهوم روشن و صریحی ندارد. کلمه ٔ فردوس که دو بار در قرآن آمده از دین یهود و عیسوی به اسلام رسیده است . مفسران قرآن متفقاً «فردوس » را به معنی باغ و بستان گرفته اند اما اختلافشان در این است که آن چه نوع باغ و بوستان یا جنت و حدیقه ای است ؟ گفته شد که در توراة چندین بار «پاردس » عبری به کار رفته ، این کلمه در آنجا هم به معنی باغ و بستان آمده اما به تدریج در نوشته های یهود مفهوم معنوی و روحانی گرفته به معنی بهشت یا جای پاداش ایزدی و اقامتگاه نیکان و پاکان به کار برده شد. «پاردس » را مترادف «گان » ۞ عبری استعمال کردند به معنی باغ عدن . در ترجمه ٔ یونانی توراة که در سال 283 یا 282 ق .م . نوشته شده کلمات عبری گان و پاردس هر دو بدون امتیاز از یکدیگر در یونانی به «پرادیزس » گردانیده شده است ، یعنی همان کلمه ای که در روزگار هخامنشیان نویسندگان یونانی مانند کزنفون در برابر «پئیری دئزه » انتشار دادند و همان کلمه است که اکنون در تمام زبانهای اروپائی باقی است : فرانسوی : پارادی ۞ ، انگلیسی : پارادایس ۞ ، آلمانی : پارادیس ۞ ... استاد بنونیست اصل لغت «پئیری دئزه » را از زبان مادمیداند، زیرا اگر اصل آن پارسی باستان می بود، می بایست «پری دیدا» شده باشد. پالیز فارسی نیز از ریشه ٔ همین کلمه است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
کوی و جوی از تو کوثر و فردوس
دل و جامه ز تو سیاه و سپید.

کسائی


ز فردوس باشد بدان چشمه راه
بشویی بدو تن ، بریزد گناه .

فردوسی .


فسرده تن اندر میان گناه
روان سوی فردوس گم کرده راه .

فردوسی .


شعر او فردوس را ماند که اندر شعر اوست
هرچه در فردوس ما را وعده کرده ذوالمنن .

منوچهری .


نعمت فردوس یک لفظ متینش را ثمر
گنج بادآورد یک بیت مدیحش را ثمن .

منوچهری (دیوان ص 72).


تا بباشند در این رز در مهمان منند
رز، فردوس من است ایشان مهمان منند.

منوچهری .


ایزد عزوجل جای خلیفه ٔ گذشته فردوس کناد. (تاریخ بیهقی ). آنجا را چون فردوس بیاراستند. (تاریخ بیهقی ).
ای هوشیار مرد چه گویی که آن گروه
هرگز سزای نعمت فردوس و کوثرند.

ناصرخسرو.


مکن شکر جز فضل آن را که او
به فردوس شکر تو را مشتری است .

ناصرخسرو.


در بهشت ار خانه ٔ زرین بود
قیصر اکنون خود به فردوس اندر است .

ناصرخسرو.


ای شاهزاده بانوی ایران به هفت جد
اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است .

خاقانی .


هست تریاک رضاش از دم فردوس چنانک
زهر خشمش ز سموم سقر آمیخته اند.

خاقانی .


مرغ فردوس دیده ای هرگز
که زمنقار کوثر اندازد؟

خاقانی .


فرودآورد خسرو را به کاخی
که طوبی بود از آن فردوس شاخی .

نظامی .


هرچه بدو خازن فردوس داد
جمله در این حجره ٔ ششدر نهاد.

نظامی .


چو فردوسی به بخشش رایگانی
به فضل خود به فردوسش رسانی .

عطار.


رضوان مگر سراچه ٔ فردوس برگشاد
کین حوریان به ساحت دنیا خزیده اند.

سعدی .


آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور.

سعدی .


آنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد.

سعدی .


- فردوس اعلی ؛ بهشت است ، چه بهشت را در عالم ِ بالا دانند و بهشت برین هم بدین سبب گویند :
بنالید برآستان کرم
که یارب به فردوس اعلی برم .

سعدی .


- فردوس برین ؛ فردوس اعلی :
گرفت از ماه فروردین جهان فر
چو فردوس برین شد هفت کشور.

عنصری .


- فردوس رو ؛ آنکه رویش به زیبایی فردوس را ماند :
ز فردوس رویان چو بلبل شود
به دوزخ همه شعله ها گل شود.

ظهوری (از آنندراج ).


- فردوس کردار ؛ آنچه مانند فردوس باشد :
ریحان روح از بوی وی جان رافتوح از روی وی
بزم صبوح از جوی وی فردوس کردار آمده .

خاقانی .


- فردوس لقا ؛ فردوس رو. بهشت دیدار :
بر تخت شهنشاهی و بر مسند عزت
الیاس بقا باش که فردوس لقایی .

خاقانی .


- فردوس مانند ؛ همچون بهشت در زیبایی : عنان عزیمت به صوب سمرقند فردوس مانند معطوف ساخته . (حبیب السیر چ سنگی تهران ص 125).
- فردوس مجلس ؛ آنکه مجلس او چون فردوس خرم و دلپذیر است :
فردوس مجلس داوری کارواح دربان زیبدش
اجرام مرکب صفدری کافلاک میدان زیبدش .

خاقانی .


- فردوس منظر ؛ فردوس رو. (آنندراج ). فردوس لقا.
- فردوس وار ؛ مانند فردوس . همچون بهشت :
بزم تو فردوس وار وز در دولت در او
راه طلب رفته هشت جوی طرب رفته چار.

خاقانی .


|| باغ انگور. (برهان ). بستان . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بوستان که انگور و هر گونه گل و هر قسم میوه داشته باشد. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فردوس . [ف ُ ] (ع اِ) طعام و جز آن که پیش مهمان نهند. (منتهی الارب ). نزلی که در طعام بود. (از اقرب الموارد).
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ )نام یکی از شهرستانهای استان نهم که محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و کویر نمک ، از طرف خاور به دهس...
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) شهر فردوس که نام قدیم آن تون است و در سر راه شوسه ٔ عمومی استان نهم و هشتم قرار گرفته یکی از شهرهای تار...
فردوس . [ ف ِ دَ/ دُو ] (اِخ ) بخش حومه ٔ شهرستان فردوس از شش دهستان به شرح زیر خانکوک ، برون ، مهویه ، مصعبی ، سرایان و سرقلعه تشکیل شده ، ...
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در ده هزارگزی جنوب نیشابور. ناحیه ای است جلگه ای ،...
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در یکهزارگزی شمال زرند، سر راه فرعی زرند به راور. ناح...
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لاویز بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان ، واقع در 14هزارگزی جنوب باختری میرجاوه ، کنار راه ...
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم ، واقع در پنج هزارگزی جنوب راین ، کنار راه فرعی راین به ساردوئیه . دار...
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان کشکوئیه ٔ شهرستان رفسنجان ، واقعدر 57هزارگزی خاور راه شوسه ٔ رفسنجان به یزد. دارای 15 تن سک...
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیرچ بخش شهداد شهرستان کرمان ، واقع در 55هزارگزی جنوب باختری شهداد و هشت هزارگزی جنو...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۲/۱۱/۰۵ Iran
0
0

غالباَ پالیز را با پَرَ-دئز اوستایی به معنی جای محصور در میان دیوار ها سنجیده اند. ولی این نظر جا افتاده که از نظر ریشه ای همخوانی هم دارد، دارای مشکلاتی است. چه لغت پردئز به معنی دارای دیوار پیرامونی بیشتر به باغ می خورد. پالیز باغ و فردوس نیست و غالباَ هم دیوار ندارد. بیشتر حصاری چوبی و نرده ای دارد یا حتی آن را هم ندارد. جالب است که لغتی به صورت پَرَ دَثو در اوستا به معنی بخشیدن و بسیار بخشیدن هم که همریشه بغَ اوستایی (بهره و بخشش) یعنی باغ است، می تواند ریشه فردوس و پردیس باشد که بدان توجه نشده است. وجود واژه های همسان دهلیز و جالیز نیز حساب پالیز را از پردیس جدا میکنند. جای بحث در ریشه این گونه لغات هنوز باز است.

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۳/۰۵/۲۵ Iran
0
0

مطابق لغت نامه دهخدا فردوس به معنی بهترین جای در بهشت؛ ولی معتقد است آن از پارادیس به معنی جایی که دارای دژ پیرامونی است اخذ شده است: "فردوس. [ف ِ دَ] (معرب، اِ) بهترین جای در بهشت. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بهشت. ج، فَرادیس. (منتهی الارب). بهشت را گویند. (برهان). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی. در اوستا دو بار به کلمه ٔ پایری دئزه برمیخوریم و آن مرکب است از دو جزء: پیشاوند پیری یا پایری به معنی گرداگرد و پیرامون، دئزا از مصدر دئز به معنی انباشتن و روی هم چیدن و دیوار گذاشتن است."
ولی در یک فرهنگنامه قدیمی لغتهای خارجی در زبان سوئدی، پارادیس را لغتی سانسکریت به معنی جایگاه عالی گرفته است و پَرَ به معنی عالی و بهترین و دیش به معنی ناحیه و منطقه در فرهنگ لغات سانسکریت موجود هستند. لابد دیش سانسکریت ارتباطی با کلمه دشت فارسی دارد. پَرَ به معنی برتر در اوستا نیز به کار رفته است. این وجه اشتقاق سانسکریتی و ایرانی اخیر با فردوس در معنی بهترین جای در بهشت، همخوانی اساسی دارد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.