فرس
نویسه گردانی:
FRS
فرس . [ ف َ ] (اِخ )موضعی است مر هذیل را یا شهری از شهرهای ایشان . (منتهی الارب ). جایی است در خاک هذیل . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
هفت فرس . [ هََ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) هفت فلک : دوران که فرس نهاده ٔ توست با هفت فرس پیاده ٔ توست .نظامی (لیلی و مجنون ص 10).
لُغَتِ فُرْسْ یا فرهنگ اسدی نام واژه نامهٔ مهم و قدیمیای است که اسدی طوسی شاعر سرشناس سدهٔ پنجم هجری آن را تألیف کرده است.[۱] محتویات ۱ تاریخچه ۲ تص...
فرس اول . [ ف َ رَ س ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) نام صورت سیزدهم از صور نوزده گانه ٔ شمالی فلک . (مفاتیح ). ابوریحان صورت هژدهم را فرس اول میداند. رج...
چهار فرس . [ چ َ / چ ِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار+ فرس ) چهارعنصر. چهارآخشیج . رجوع به چارفرس شود.
فرس آباد. [ ف َ ] ۞ (اِخ ) از قرای مرو است . (معجم البلدان ). در دوفرسخی مرو است . (از سمعانی ).
فرس آبادی . [ ف ُ ] (ص نسبی ) منسوب به فرس آباد که از قرای مرو است در دوفرسخی آن . (سمعانی ).
فرس آبادی . [ ف ُ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن حمید. اهل فرس آباد مرو بود و از الشعبی روایت کرده است . (از لباب الانساب ج 2 ص 205).
فرس البحر. [ ف َ رَ سُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسب دریایی . اسب آبی . فرس النیل . (یادداشت به خط مؤلف ). ماهیی است شبیه به فیل . (اقرب الموارد...
فرس الماء. [ ف َ رَ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اسب آبی . رجوع به فرس البحر و اسب آبی شود.
فرس النهر. [ ف َ رَ سُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) اسب آبی . رجوع به اسب آبی شود.