اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرس

نویسه گردانی: FRS
فرس . [ ف َ ] (اِخ )موضعی است مر هذیل را یا شهری از شهرهای ایشان . (منتهی الارب ). جایی است در خاک هذیل . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
فرس اصطرلاب . [ ف َ رَ س ِ اُ طُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میخی باشد در وسط اصطرلاب قدری مرتفع از سطحه ٔ عنکبوت قطب و اصطرلاب را بدان استوار...
فرث . [ ف َ ] (ع اِ) سرگین شکنبه . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ). سرگین . (فهرست مخزن الادویه ). سرگین در شکنبه . (منتهی الارب ) (از اقرب المو...
فرث . [ ف َ رَ ] (ع مص ) سیر گردیدن . (منتهی الارب ). سیر شدن . گویند: شرب علی فرث . (اقرب الموارد). || پراگنده ومتفرق گشتن قوم . (منتهی ال...
فرص . [ ف َ ] (ع اِ)خسته ٔ مُقْل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هسته ٔ مُقْل . || (مص ) بر رگ ِ گلوی کسی زدن . (منتهی الا...
فرص . [ ف ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ فُرصة. (اقرب الموارد) (غیاث ) : الدهر فرص والا فغصص . (از سندبادنامه ص 88). رجوع به فرصت و فرصة شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.