فرع
نویسه گردانی:
FRʽ
فرع . [ ف َ رَ] (ع اِ) مال منفعت آماده . (منتهی الارب ). || قِسْم . گویند: تراضوا بالفرع ؛ أی بالقسم . (از اقرب الموارد). || نخستین بچه ٔ ناقه یا گوسپند که نظر به تبرک برای آلهه ٔ خود میکشتند. (منتهی الارب ). نخستین نتاج از شتر و گوسفند که برای خدایان خود میکشتند و بدان تبرک می جستند و مسلمانان آن را نهی کردند. || طعامی که برای نتاج ناقه سازند. (اقرب الموارد). || پوست پاره ای که بر مشک افزایند چون فراخ نباشد. (منتهی الارب ). || قَمْل . (اقرب الموارد). || (مص ) تمام موی شدن . (منتهی الارب ). فَرْع . رجوع به فَرْع شود.
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فرا سر. [ ف َ س َ ] (حرف اضافه + اسم )بر سر. (آنندراج ). گرد سر. گرداگرد سر : بسکه از نرگس تو فتنه فزوده ست رواج دامن فتنه چو دستار فرا سر پیچم...
پیش رو ـ در مقابل ـ در آینده
بسیار بسیار عمیق ،
در تصاویر گرفته شده توسط تلسکوپ فضایی هابل تصویری موسوم به "تصویر فرا ژرف هابل" وجود دارد که اعماق کیهان و گستردگی فوق تصور آن ر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پل سواره رو - پل رو گذر - رو گذر
فرا /farā/ معنی ۱. (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورتر؛ بالاتر؛ آنسوتر: فرابنفش، فراطبیعی. ۲. [قدیمی] در: ◻︎ این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که د...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
علی فراء. [ ع َ ی ِ ف َرْ را ] (اِخ ) ابن حسین بن علی عبسی فراء. مکنی به ابوالحسن . مورخ مصری و از فقهای مالکی . وی در سال 352 هَ. ق . درگذ...