فرع
نویسه گردانی:
FRʽ
فرع . [ ف َ رَ] (ع اِ) مال منفعت آماده . (منتهی الارب ). || قِسْم . گویند: تراضوا بالفرع ؛ أی بالقسم . (از اقرب الموارد). || نخستین بچه ٔ ناقه یا گوسپند که نظر به تبرک برای آلهه ٔ خود میکشتند. (منتهی الارب ). نخستین نتاج از شتر و گوسفند که برای خدایان خود میکشتند و بدان تبرک می جستند و مسلمانان آن را نهی کردند. || طعامی که برای نتاج ناقه سازند. (اقرب الموارد). || پوست پاره ای که بر مشک افزایند چون فراخ نباشد. (منتهی الارب ). || قَمْل . (اقرب الموارد). || (مص ) تمام موی شدن . (منتهی الارب ). فَرْع . رجوع به فَرْع شود.
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
چیزی یا کسی را احضار کردن
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حسین فراء. [ ح ُ س َ ن ِ ف َرْ را ] (اِخ ) ابن بغوی معروف . اشعار فارسی وی در مجالس النفائس ص 323 آمده است . رجوع به حسین بغوی شود.
فرا یاد آوردن . [ ف َ وَ دَ ] (مص مرکب ) به یاد آوردن . و رجوع به یاد آوردن شود.
فرا دید آوردن . [ ف َ وَ دَ ] (مص مرکب ) پدید آوردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : ایزدتعالی آنجا روشنائی فرا دید آورد. (تاریخ سیستان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گوش کردن. پذیرفتن. گوش فرا دادن.
ای بلبل همدرد دمی گــوش فــرادار
من هم بسرایم بود این غم شودم کم.
(فیض کاشانی)
بره کش از هـوش تهی بود مغز
گو...
فرا چنگ آوردن . [ ف َ چ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) در چنگ آوردن . (از آنندراج ). به چنگ آوردن : گر باشد چون شراره در سنگ چون آهنش آورم فرا چنگ . ...
تنگ فرا گرفتن . [ ت َف َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مغموم شدن و بیزار گشتن و دلتنگ شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنگ گرفتن شود.