اجازه ویرایش برای همه اعضا

گوش فرا داشتن

نویسه گردانی: GWŠ FRʼ DʼŠTN
گوش کردن. پذیرفتن. گوش فرا دادن.

ای بلبل همدرد دمی گــوش فــرادار
من هم بسرایم بود این غم شودم کم.
(فیض کاشانی)

بره کش از هـوش تهی بود مغز
گوش فرا ده بدان گفت نغز
(قاآنی)

ارومیه‌ی گریان خاموش ماند
و در سکوت به غلغله‌ی دوردست گوش فراداد،
(احمد شاملو: آواز شبانه برای کوچه‌ها)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.