اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فروختن

نویسه گردانی: FRWḴTN
فروختن . [ ف َ / ف ُ ت َ ] (مص ) روشن شدن آتش و غیره . فروزش . مشتعل شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). مخفف افروختن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
بدلش آتش مهر او برفروخت
ز تیمار خسرو دل و جان بسوخت .

فردوسی .


|| برافروخته شدن . درخشان شدن :
به روز چهارم چو بفروخت هور
شد از خواب بیدار بهرام گور.

فردوسی .


بدین کار ما برنیاید دو روز
که بفروزد از چرخ گیتی فروز.

فردوسی .


روز جنگ از شعف و شادی جنگ
بفروزد دو رخان چون گلنار.

فرخی .


یکی خانه کرده ست فرخاردیس
که بفروزد از دیدن او روان .

فرخی .


فروخت روی نشاطم چو بوستان افروز
بدین امید کز این ورطه بوکه جان ببرم .

انوری .


|| روشن کردن . مشتعل کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). سوزاندن :
بفرمود تا شمع بفروختند
به هر سوی ایوان همی سوختند.

فردوسی .


شب آمد گوان شمع بفروختند
به هر جای آتش همی سوختند.

فردوسی .


بفروز و بسوز پیش خود امشب
چندانکه توان ز عود و از چندن .

عسجدی .


کسی به خانه در آتش فروخت نتواند
چنانکه برنشود دود او سوی برزن .

عنصری .


- برفروختن ؛ برافروختن . روشن کردن :
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند سبلت بسوزد.

بوشکور (از فرهنگ اسدی نسخه ٔنخجوانی ).


|| رونق دادن .آراستن :
حدیث جنگ تو با دشمنان ، و قصه ٔ تو
محدثان را بفروخت خسروا بازار.

فرخی .


رجوع به افروختن و برافروختن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۵ ثانیه
افاده فروختن . [ اِ دَ / دِ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول بمعنی افاده کردن . تکبر کردن . خودبینی کردن . و رجوع به افاده کردن شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.