اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فلس

نویسه گردانی: FLS
فلس . [ ف َ ] (ع اِ) پشیز. ج ، افلس ، فلوس . (منتهی الارب ). پول سیاه . پشیز. (فرهنگ فارسی معین ) :
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم .

خاقانی .


جدلی فلسفی است خاقانی
تا به فلسی نگیری احکامش .

خاقانی .


نقد هر فلسفی کم از فلسی است
فلس در کیسه ٔ عمل منهید.

خاقانی .


به فلسی رشوت ملک یتیمی به غضب دهد. (مجالس سعدی ).
من نخرم علم فلسفی به یکی فلس
نیز به نانی تمام حکمت یونان .

سروش اصفهانی .


|| خاتم جزیه که در حلق باشد. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || سکه ٔ فلزی که در کشور عراق رواج دارد. (فرهنگ فارسی معین ). || هر یک از پولکهای خرد پوست ماهی . ج ، اَفلُس ، فُلوس . (فرهنگ فارسی معین ) :
اگرچه ماهی از یونس شرف یافت
به یونس فلس ماهی چون فرستم ؟

خاقانی .


|| مقیاسی معادل یک دوازدهم خردل . (فرهنگ فارسی معین ). وزنی معادل شش فیله .(یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
فلس . [ ف َ ل َ ] (ع اِمص ) عدم رسایی به مطلب . اسم است افلاس را. (منتهی الارب ). نبودن خوردنی و مایحتاج . (از اقرب الموارد).
فلس . [ ف ِ ] (اِخ ) نام بتی است ازآن ِ بنی طی . (اقرب الموارد).
ذات فلس . [ ] ( ) این صورت با شرحی در المرصع ابن الاثیر آمده است و این نسخه چون خطی و منحصر است تکمیل آن میسر نشد. رجوع به فلس در معجم...
فلس یونی . [ ف َ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلس یونانی . رجوع به فلس یونانی شود.
فلس یونانی . [ ف َ س ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خرمهره . در کتب لغت یافته نشده . (غیاث ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.