فلس
نویسه گردانی:
FLS
فلس . [ ف ِ ] (اِخ ) نام بتی است ازآن ِ بنی طی . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
فلس . [ ف َ ] (ع اِ) پشیز. ج ، افلس ، فلوس . (منتهی الارب ). پول سیاه . پشیز. (فرهنگ فارسی معین ) : فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزدنفی این...
فلس . [ ف َ ل َ ] (ع اِمص ) عدم رسایی به مطلب . اسم است افلاس را. (منتهی الارب ). نبودن خوردنی و مایحتاج . (از اقرب الموارد).
ذات فلس . [ ] ( ) این صورت با شرحی در المرصع ابن الاثیر آمده است و این نسخه چون خطی و منحصر است تکمیل آن میسر نشد. رجوع به فلس در معجم...
فلس یونی . [ ف َ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلس یونانی . رجوع به فلس یونانی شود.
فلس یونانی . [ ف َ س ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خرمهره . در کتب لغت یافته نشده . (غیاث ).