اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فلوس

نویسه گردانی: FLWS
فلوس . [ ف ُ ] (ع اِ)ج ِ فلس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فلس شود. || مغز خیارشنبر را گویند که به فلسهای برهم نهاده ماند. (از یادداشت مؤلف ) : بگیرند فلوس خیارشنبر و مویز دانه برون کرده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اندر شربتی هفت درم سنگ فلوس خیارشنبرو ده درم سنگ ترنگبین بدهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
فلوس . [ ف ُ ] (ع اِ) درختی است به ارتفاع 10 تا 15 متر از تیره ٔ سبزی آساها که به حالت وحشی در افریقا و هند و برزیل و جزایر آنتیل و مصر و جن...
فلوس . [ ف ُ ] (معرب ، اِ) معرب از لاتینی پولوس ۞ . قاقلی . (فرهنگ فارسی معین ).
فلوس و خرنوب 44. چن تسان ‌ـ‌ کی در Pen ts‛ao ši i که در نیمه نخست سده هشتم نگاشته، اطلاعات زیر را دربــاره گیاهی بیــــــــگانه به دســــــــــت داده ...
فلوس ماهی . [ ف ُ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درختی زهرناک . (آنندراج ). به شیرازی اسم خانق الکلب است که قاتل الکلب نیز نامند و اذارقی ر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.