فلوس
نویسه گردانی:
FLWS
فلوس و خرنوب 44. چن تسان ـ کی در Pen ts‛ao ši i که در نیمه نخست سده هشتم نگاشته، اطلاعات زیر را دربــاره گیاهی بیــــــــگانه به دســــــــــت داده است:’’ a-lo-p‛o (*a-lak-bwut) در ســـــــــــــــرزمــــــــــین فوـ لین (سوریه) میروید، میـــــــــــــوه
آن به tsao kia (Gleditschia ]لیلکی[ یا Gymnocladus sinensis) می ماند اما گردتر و درازتر؛ شیرین است و خوشمزه."1 در Čen lei pen ts‛ao2 آمده است: ’’a-lo-p‛o در سرزمین فوـ شی (Fu-ši) میروید‘‘؛ یعنی بوجا (Bhoja)، سوماترا. سپس همان باز نمود بالا را بر پایه نوشته
چن تسان ـ کی، و p‛o-lo-men tsao kia را هم همبرابرش آورده است. به گفته لی شی ـ چن3 در اینجا پوـ لو من (P‛o-lo-men) نام سرزمینی در ســی ـ یو (Si-yü) (’’سرزمین های باختری ‘‘) و پوـ سه نام سرزمین بربرهای جنوبباختری، یعنی پوـسه مالایاست. وی نام p‛o-lo-men
tsao kia را که بدین ترتیب به معنای ’’Gleditschia ی سرزمین پوـلوـمن‘‘ است به چن تسان ـ کی نسبت داده، اما در متنی که از این نویسنده آورده است چنین نامی نیست. سرزمین پوـلوـ منِ مورد بحث در اینجا همان است که در Man šu آمده است. 4 تعریفی به نسبت کاملتر
از این درخت بیگانه در Yu yan tsa tsu5 آمده است: ’’زیستگاه tsao kia (Gleditschia)ی ایرانی در سرزمین پوـ سه (ایران) است و در آنجا آن را hu-ye-yen-mo مینامند، حال آنکه در فوـ لین a-li-k‛ü-fa نامیده میشود. 6 بلندای درخت بین ده تا دوازده متر است و دورتنه
آن یک تا یکونیم متر با برگهای چـــــون Citrus medica ]لیموترش[ (kou yüan ) اما کوچکتر و کوتاهتر. در فصل سرد خزان نمیکند. 7 گل نمی دهد، اما میوه میآورد. 8 درازای نیام آن حدود شصت سانتیمتر است. درون نیام پوستههایی (ko ko ) هست . درون هر یک از این پوستهها
دانه سرخ و بسیار سخت یک انگشتی هست. قسمت داخلی ]گوشت آن[ به سیاهی مرکب ]چین[ و به شیرینی نبات است. خوردنی است و آن را در قرابادین نیز کنند." درخت مورد بحث هنوز شناسایی نشده است، یا دستکم در منابع چینشناسی چنین نشده است. 1 نام a-lo-p‛o سنسکریت است؛ و صورت
باستـــــــــــانی (bud)-bwut (rak , rag) *a-lakآوانگاشت درست و منطقی aragbadha ، aragvadha ، āragvadha یا ārgvadha ، است؛ همان Cassia یا Cathartocarpus fistula (Leguminosae) که پیشتر کرکه (Caraka) حکیم از آن نام برده و آن را suvarnaka (’’زرین‘‘) و rājataru
(’’درخت شاه‘‘) نیز نامیدهاند. 2 این درخت، که آن را آبنوس دروغین هند (Indian laburnum) یا فلوس (purging cassia یا pudding pipe tree) مینامند؛ بخاطر مادهای که از غلافهای خاص آن به دست میآید (در فرانسه canéficier)، بومی هند، سیلان و مجمعالجزایر3 (سوماترا
و پوـ سه مالایا در نزد چینیها) است که ’’وقتی به گل مینشیند زیبایی شگفت انگیزی دارد و اندکاند درختانی که در زیبایی به پای انبوه خوشههای بلند و آویخته گلهای زرد روشن در میان شاخ و برگهای نورسیده سبز شاداب آن برسند. 4‘‘ میوه، که در بیشتر بازارهای هند یافت
میشود، نیامی است قهوهای به درازای نزدیک به شصت و قطر دو سانتیمتر. این نیام به شماری بیش از چهل خانه بخش شده و در هر یک از آنها یک دانه خاگی براق و صیقلی جای دارد. ازیراست که چینیها آن را چون نیام Gleditschia دانستهاند که کاملاً بجاست. این نیامها را غلاف
فلوس میشناسند. در کــــــــــــتاب ’’گنجیـــــــــــنه گیاهشناسی‘‘ [Treasury & Botany] غلاف فلوس را چنین خوانده اند: ’’استوانهای، سیاهرنگ، چوبی، به درازای سی تا شصت سانتیمتر، بی چاک اما دارای سه چین دراز، درونه آن با تیغههایی عرضی بیرون زده از نهنج
به چندین خانه تقسیم شده است. هر خانه میوه دانه ای دارد که در گوشت میوه جای گرفته و به عنوان مسهلی ملایم بکار رود." من از کشت این درخت در آسیا اطلاعی ندارم؛ گارسیا دا اورتا تأکید کرده که تنها خودروی آنرا دیده است. 1 بازنمود درخت و میوه آن در Yu yan tsa tsu
کمابیش درست است. بلندای Cassia fistula ]فلوس[ براستی بین شش تا نه متر است (در جامائیکا بلندای آن حتی به پانزده متر میرسد). همانطور که در این مرجع گفته شده، دانه آن قهوهای سرخ فام و گوشتش سیاهرنگ و لزج است. وقتی شناسائی نام سنسکریت بالا برایم قطعی شد، کاملاً
طبیعی بود که به "Shokubutsu mei-i" نوشته ماتسومورا مراجعه کنم و در شماره 754 پی Cassia fistula بگردم: با شگفتی و خشنودی دیدم که همانجا آمده است: "Cassia fistula namban-saikachi". معنای واژه به واژه ی این نام ژاپنی عبارت است از: "Gleditschia japonica (saikači
برابر است با همان tsao kia-tse چینی) از بربرهای جنوبی" (همان نان فان/Nan Fan چینی). بدین ترتیب گیاهشناسان ژاپنی توانسته بودند از روی باز نمود این گیاه به تشخیصی مشابه برسند، اما چنان که از پیروی آنها از صورت نادرست a-p‛o-lo که در pen ts‛ao kan mu تأیید شده
بر می آید به تناظرِ لغتشناختی این نام با نام سنسکریت درخت توجه نکردهاند. این مورد از نظر روششناسی جالب است، زیرا نشان میدهد که پژوهشهای گیاهشناختی و زبانشناختی چطور مکمل و موید یکدیگر توانند بود: پس نتیجه این شناسایی چون و چرا نمی پذیرد؛ فرایند ردّ a-p‛o-lo
کامل میشود، و نشاندن a-lo-p‛o به جای آن، چنان که در Čen lei pen ts‛ao آمده، دیگر تنها حدس یا تصحیح لغتشناسی نیست بلکه قطعیت یک حقیقت مسلم را مییابد. اعراب میوه این درخت را xarnub hindi ]خرنوب هندی[ (’’indian carob‘‘)2 و xiyār šanbār ]خیار شنبر[ (’’خیار
گردنبند دار‘‘ به دلیل رشتههای دراز گلهای طلایی آن) مینامند. 3 ابوالعباس ملقب به النّباتی (’’گیاهشناس‘‘)، که به سال 1239 در اشبیلیه (سِویل) در گذشت و معلم ابنبیطار بود که قسمتهایی از کتاب از دست رفته وی ]استاد خود[ به نام رحله (’’سفر‘‘) را حفظ کرده میگوید
Cassia fistula در مصر، بویژه در اسکندریه و اطراف آن بسیار یافت میشود و میوه آن از آنجا به سوریه صادر؛4 این درخت در بصره نیز بسیار روید و از آنجا به خاور طالع و عراق صادر میشود. وی شکل درخت فلوس را به گردو و میوه آن را به خرنوب مانند کرده است. اسحاقبنعمران
نیز همین شباهتها را یافته و در ترجمه لوکلر از قول او میخوانیم: ایرانیان این میوه را از اعراب و نیز صفحات شمال باختری هند دریافت کردند. آنها نام عربی xiyār-šanbār ]خیار شنبر[1 را اختیار و آن را به صورت xiyār-čambar ]خیار چمبر[ وارد زبان خود کردند (بسنجید با
xiar-šamb ارمنی و ، یونانی بیزانسی)؛ و گونه فارسی میانه این الگو را میتوان در این آوانگاری’’فارسی‘‘ مندرج در Yu yan tsa tsu یافت: hu-ye-yen-mo که در عهد باستان (bäk, bäx) -m'wäk (dzem) -ya-džem (xur) *xut تلفظ میشده است. سرنمونی که میتوان بازسازی کرد احتمالاً
*xaryadžambax بوده است. برای همین درخت و میوه واژه فارسی امروزی بکبر bakbar نیز هست. همچنین آن را کابلی، kābuli نیز می گویند. نام فوـ لینی این گیاه a-li-k‛ü-fa ، -go-vaδ (ri) *a-li است. لوو2 نام آرامی Cassia fistula را نیاورده و اشارهای هم به این درخت
نکرده است و من نیز نتوانستم در فرهنگهای آرامی نام آن را پیدا کنم. باید توجه داشت که این درخت بومی سرزمین های باختر آسیا و مصر نیست و اعراب آن را از هند بدانجا بردند. (نک نامهای عربی پیشگفته، ’’خروب هندی‘‘ و ’’خیار هندی‘‘). واژه فوـ لینی گویا وام واژهای
از زبان هندی است، زیرا آوانگاشت *a-ri-go-vaδ درست با واژه سنسکریت ārgvadha همخوانی دارد که خود با صورت آرامی فرضی *arigbada یا *arigfada همبرابر است. در بعضی نسخههای Yu yan tsa tsu ، واژه فو ـ لینی به صورت a-li یا a-li-fa، *a-ri-vaδ فرونگاشته شده است. اینها
نیز صورتهای محتملی هستند، زیرا گونه سنسکریت ārevata و صورتی در زبانهای بومی هند (گویش پنجابی) یعنی واژه ali نیز هست . نوشته های برگرفته از چن تسانک ی و توان چنـ شی، نویسنده Yu yan tsa tsu که پیشتر یاد شد شد، فرصتی برای اظهارنظر بیشتر در اختیار میگذارند.
پلیو3 عقیده داشت نویسنده دومی که در اواخر سده نهم میزیست اغلب اطلاعات خود را از نویسنده اولی گرفته است که در نیمه نخست سده هشتم مینوشت؛1 پلیو، بر این پایه که چن در بسیاری موارد نام بیگانه گیاهان بیگانه را می آورد، به این برداشت کشانده شده که توان نام فوـ
لینی گیاهان را نیز از وی گرفته است. این برداشت بهیچ روی درست نیست. تقریباً تمامی نوشته هائی را که زیر نام چن حفظ شده (یا کتاب وی، Pen ts‛ao ši i) در Čen lei pen ts‛ao و Pen ts‛ao kan mu و همه مطالب توان درباره گیاهان را به دقت خواندهام و به این نتیجه رسیدهام
که توان، بجز چند استثنای انگشتشمار، مستقل از چن نوشته است. در مورد نامهای فوـلینی بای گفت، چن هیچ نام فوـ لینی را ثبت نکرده و متن بالا تنها متنی است که نام سرزمین فوـلین در آن آمده، ضمن آنکه تنها صورت سنسکریت نام این گیاه را آورده است. در واقع، کلیه
نامهای بیگانه که چن فرونگاشته از ناحیه هند و مالایا است. این نمونه بروشنی نشان میدهد که اطلاعات توان بهیچ روی بر پایه آنچه در کتاب چن آمده نیست: دو متن هم از نظر باز نمود و هم از نظر نامگذاریها با یکدیگر متفاوتاند. در مورد اطلاعات توان درباره سرزمین فوـ
لین، عقیده هیرت2 سراسر درست است: این اطلاعات را راهب وان که یکراست از فوـ لین آمده بود در اختیار وی گذاشته بود. 3 مشخص نیست که این راهب کی میزیسته اما به احتمال زیاد هم روزگار توان بوده است. بدین ترتیب، نامهای فوـ لینی نه از سده هشتم بلکه از نیمه دوم
سده نهم اند. در این قضیه نکته جالب این است که هم پوـ سه ایران و هم پوـ سه مالایا در مورد درخت و میوه مورد بحث نقشی ایفا کردهاند. تا آنجا که من میدانم، این تنها مورد از این دست است. خوشبختانه وضعیت در هر دو سوی قضیه کاملاً روشن است. این حقیقت که مراد
توان چنـ شی پوـ سه ایرانی (ایران) است به روشنی پیداست، زیرا نام ایرانی را اضافه کرده است؛ در حالی که خود درخت در ایران یافت نمیشد وتنها میوه آن را از سوریه یا هند به ایران میآوردند. مراد از پوـ سهای که در Čen lei pen ts‛ao بدان اشاره و فرض شده که
خاستگاه آن کتاب چن تسانـ کی بوده است، بیتردید پوـ سه مالایا است: این نام در کنار نام سوماترا و پوـ لوـ من (P‛o-lo-men) آمده است؛ و گفته شده که Cassia fistula در آنجا میروید و در واقع هم این درخت درمنطقه مالایا میروید. از این گذشته، لیـ شیـ چن
تعریفی چنان روشن از موقعیت این پوـ سه به دست داده که هیچ شک و شبههای در مورد کیستی آن بر جای نمیماند. 45. به شباهت غلاف سنا به غلاف خرنوب اشاره شده و دور نیست که چینیها نام ’’لیلکی ایرانی‘‘ را شامل خرنوب نیز دانسته باشند. درخت خرنوب، Ceratonia siliqua،
به بلندای نه متر، نیز جنسی از تیره Leguminósae ]پروانهواران[ است و نوعاً درمنطقه مدیترانه کشت میشود. در غلافهای آن، که غلاف خرنوب یا لوبیای خرنوب یا گاه غلاف شکر نامیده میشوند، مقدار زیادی ماده قندی چسبناک هست که معمولاً در جنوب اروپا خوراک چهار پایان میشود
و گاه در کمبود خوراک، مردم را نیـــز آن کار آید. نامهـــــای عامــــــــــــــیانه locust-pods ]غلافهای اقاقیا/ ملخ[ یا ’’نانِ قدیس جانِ ‘‘ بر این برداشت استوار است که غلافها در بادیه خوراک جانِ قدیس بوده است (لوقا، باب پانزدهم، آیه شانزدهم)؛ اما دلایلی قانعکنندهتر
نشان می دهد Locustهای قدیس جان ملخ بوده و نه گیاه، و هنوز هم در خاور زمین این ملخها خوراک شوند. نام سامی متداول برای این درخت و میوه آن xarūbu آشوری، xārūbā آرامی، xarrūb و xarnub عربی است1 واژه xurnūb یا xarnūb ، و نیز xarrūb فارسی امروز که واژه ترکی عثمانی
xarúp،2 واژه یونانی جدید، carrobo یا carrubo ایتالیایی، algarrobo اسپانیایی، caroube یا carouge فرانسوی از آن گرفته شدهاند) بر پایه نام سامی است. به گفته شلمیر،3 Leleki ]للکی[ نام فارسی دیگر این درخت تنها در سرزمینهای گیلان است. اعراب سه نوع خرنوب میشناسند
که دو نوع آنها saidalāni و šābuni نام دارند. 4 بیتردید اعراب که در انتقال این درخت به باختر دست داشتند آن را به ایران نیز منتقل کردهاند. دوکاندول از وجود خرنوب در ایران سخنی نمی گوید. به هر روی نویسندگان مسلمان که در مورد ایران نوشتهاند از آن یاد کردهاند.
مقدسی5 و یاقوت6 به کشت آن در ولایت Sābūr ]سابور[ اشاره کردهاند. ابومنصور در دارونامه خویش به بحث درباره خواص دارویی میوه این درخت پرداخته و از خرنوب سوری و نبطی سخن می راند. 7 شلمیر8 می گوید این درخت در جنگل گیلان فراوان است؛ غلاف آن خوراک گاوهاست و نیز
شربتی شیرین و دلچسب از آن سازند. این درخت هیچ نام سنسکریتی ندارد و در در هند باستان نبوده است. 1 از نظر گیاهشناسی یک مسئله در مورد Cassia fistula حلناشده باقیمانده است. دوهالد2 از وجود درختان کاسیا (Cassia fistula) در ولایت یونـ نان در جانب قلمرو آوا (Ava)
یاد میکند: این درختان به نسبت بلندند و غلافهای دراز میآورند و از همین رو چینیها آن را Chang-ko-tse-shu ، درختِ میوه دراز ( ) مینامند؛ غلافهای آن از آنچه در اروپا میبینیم درازتر است و همچون حبوبات رسمی از دو پوسته کاو ساخته نشده بلکه به صورت چند لوله
میانتهی است که تیغههایی آنها را به خانههایی تقسیم کرده و داخل این خانهها مادهای چون مغز میوه قرار دارد که از هر لحاظ شبیه به فلوسی است که ما بکار می گیریم. ویلیامز3 چنین نوشته است:’’ Cassia fistula hwai hwa ts‛in، نام غلافهای دراز و استوانهای درخت سنا
(Cathartocarpus) است که چینیها آن را به نام č‛an kwo- tse šu، یا درخت میوه دراز، میشناسند. در کوانـ سی (Kwan-si) این میوهها را برای گوشت و دانهشان که خواص دارویی دارند گرد می آورند. گوشت میوه سرخرنگ و شیرین است اما به اندازه نوع امریکایی مؤثر نیست؛
چنانچه پیش از رسیدن دانهها آن را بچینند، مزه به نسبت تندی دارد. میزان صدور آن در باختر دماغه چندان زیاد نیست." اسمیت4 در برابر این گفته ویلیامز تصریح میکند که این دارو را در مرکز چین نمیشناسند و در صفحات گیاهنامهها یافت نشده است. استوارت5 نیز درباره آنچه
دوهالد و ویلیامز گفتهاند میگوید: ’’هیچ منبع دیگری بهوجود این گیاه در چین اشاره نکرده و در گیاهنامهها هم نامی از آن نیست. در سیاهه گمرکات نیز؛ پس ، چنانچه طبق ادعای ویلیامز صادر میشده از راه زمین بوده است. موضوع شایان تحقیق است." در کتاب فوربز و همزلی
نامی از Cassia fistula برده نشده است. بی تردید درختانی که دوهالد و ویلیامز دیدهاند وجود دارند، اما باید روشن شود درست شناسای کردهاند یا نه. نام hwai که ویلیامز به کار برده ترجیحاً نام نوعی Sophora ]هُر[ است که آن نیز غلافی دراز دارد که پذیرای یک تا پنج دانه
است و اینکه گوشت میوه را سرخ خوانده با Cassia fistula نمیخواند. برخلاف نظر اسمیت و استوارت، در Pen ts‛ao kan mu گونه مورد بحث ویلیامز آمده است. 1 لیشیـ چن در تکمله بر مطلع a-p‛o-lo (به جای a-lo-p‛o) به دانـــههای گـــــــــــــــیاهی بنام lo-wan-tse
پرداخته و به نقل از Kwei hai yü henči نوشته فان چنـتا (Fan č‛en-ta) (93ـ1126) آورده است: ’’زیستگاه آن کوانـسی است. درازای غلافهای آن به چندین سانتیمتر میرسد و به غلافهای fei tsao (Gleditschia یا Gymnocladus sinensis) و tao tou (Canavallia ensiformis)
میماند. رنگ ]گوشت میوه[ سرخ استانده است. درونش دو یا سه دانه دارد که وقتی بو دهنــــد خوردنی شوند، شیرین وخوشمزه."2 این lo-wan را Tamarindus indica ]تمر هندی[ دانستهاند،3 و به نظر من، گیاه مورد بحث ویلیامز نیز باید همین باشد، و جدای از Cassia fistula ؛
زیرا لیشیـ چن گیاه دومی را گیاهی کاملاً بیگانه می نماید اما نمیگوید که در چین هست ؛ او lo-wan را هم بابت غلافهای خاص آن تنها گیاه خویشاوند میداند: البته نه بدین معنی که درختانی که چنین غلافهایی میآورند گونههای هم خانواده اند. میوه Tamarindus indica
]تمر هندی[ غلافی است بزرگ و بر آمده به درازای ده تا دوازده سانتیمتر وآکنده از گوشتی ترشمزه در درون. در هند آن چاشنی خوراکهای کاری و ترشیهایشان و فرآوردن ماهی کنند. با تمر هندی نوشیدنی یا شربتی خنک نیز سازند.4 بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
فلوس . [ ف ُ ] (ع اِ)ج ِ فلس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فلس شود. || مغز خیارشنبر را گویند که به فلسهای برهم نهاده ماند. (...
فلوس . [ ف ُ ] (ع اِ) درختی است به ارتفاع 10 تا 15 متر از تیره ٔ سبزی آساها که به حالت وحشی در افریقا و هند و برزیل و جزایر آنتیل و مصر و جن...
فلوس . [ ف ُ ] (معرب ، اِ) معرب از لاتینی پولوس ۞ . قاقلی . (فرهنگ فارسی معین ).
فلوس ماهی . [ ف ُ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درختی زهرناک . (آنندراج ). به شیرازی اسم خانق الکلب است که قاتل الکلب نیز نامند و اذارقی ر...