فناء
نویسه گردانی:
FNAʼ
فناء. [ف َ ] (ع اِمص ) خلاف بقاء. (از اقرب الموارد). نیستی .نابودی . (یادداشت مؤلف ) : ینال باسباب الفناء بقأها. (تاریخ بیهقی ). || (مص ) سپری شدن . (منتهی الارب ). عدم . (اقرب الموارد). نابود شدن . نیست شدن . نیست گردیدن . (یادداشت مؤلف ). نیست شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || کلانسال شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- فناء فی اﷲ . فناء نفس . رجوع به فناء فی اﷲ و فناء نفس و نیز رجوع به فنا شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
فنع. [ ف َ ن ِ ] (ع ص ) مرد بسیارمال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فنا شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از میان رفتن . فانی شدن : بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟ ناصرخ...
فنا کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نابود کردن . مقابل فنا شدن : دیده ٔ ما چون بسی علت در اوست رو فنا کن دید خود در دید دوست .مولوی .
دار فنا. [ رِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این جهان . دنیا : زی گوهر باقی نکند هیچ کسی قصدکز کوردلی شیفته بردار فنا اند. ناصرخسرو.ای دوست ...
فنا گردیدن . [ ف َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نابود شدن . فنا شدن . مقابل فنا کردن : اما سخن درست این باشدکز ذات و صفات خود فنا گردد. عطار.چون قل...
فنا پذیرفتن . [ ف َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) فانی شدن . نابود شدن : چنانکه خرج سرمه اگرچه اندک اندک اتفاق افتد آخر فنا پذیرد. (کلیله و دمنه ...