اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فوارة

نویسه گردانی: FWʼR
فوارة. [ ف َوْ وا رَ ] (ع اِ) چشمه ٔ آب . || مغاکچه ٔ برسوی ران اسب تا شکم که استخوانی نپوشد آنرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بعضی گویند که صیغه ٔ مبالغه است از فور به معنی جوشیدن ، لیکن در عربی مستعمل نیست و از تصرف فارسیان مستعرب باشد. (غیاث از سراج ). لوله ای آهنین که به منبعی در محلی مرتفع متصل است و از دهانه ٔ آن آب فوران کند. (فرهنگ فارسی معین ) : اشک ندامت بر صفحات وجنات از فواره ٔ دیدگان روان کرد. (سندبادنامه ). آب از یک فرسنگ از سر کوه رانده و به فواره ٔ برین سر بالا آورده . (ابن بلخی ).
- امثال :
فواره چون بلند شود سرنگون شود ؛ به کنایت ، یعنی قدرت پایدار نیست . هر ترقی تنزلی به دنبال دارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
فوارة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) سرجوش دیگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فُوار شود.
فؤارة. [ ف ُ آ رَ ] (ع اِ) فئرة. (منتهی الارب ). رجوع به فئرة شود.
فواره (فَ وّ رِ) [ ع . فوارة ] 1 - (ص .) مؤنث فوار، بسیار جوشنده . 2 - (اِ.) چشمه ای که آب آن فوران کند. 3 - لوله ای که آب از آن با فشار به بیرون می ج...
سرده فواره . [ س َ دَ ف َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ده انگشتان و ده ناخن معشوقه . (از آنندراج ).
سیمین فواره . [ ف َ رَ ] (اِخ ) کنایه از ماه . (آنندراج ) (بهار عجم ). کنایه از ماه است که به عربی قمر گویند و بجای فا، قاف و نون هم بنظر آ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
سید مرتضی مهدوی نصر
۱۳۹۳/۰۶/۰۲ Iran
0
0

"فواره" کلمه ای کاملا فارسی است! عرب در صحرا نه معماری داشته نه آب و نه باغ به شیوه ی "باغ ایرانی" که از زمان باستان میان یونانیان شهرت داشته.
"ف" کوتاه شده ی "اف" و آن خود "اپ" فارسی باستان است سپس ریشه ی "وار-" (=واریدن، باریدن) و پسوند "-اَکَ"
"اپ" همان "آب" است که در زبان فارسی باستان و اوستایی ap تلفظ می شده. اپ-وارک - افوارگ - فوّارگ - فواره یعنی آب-باره = وسیله ای که آب را می باراند، یا آبی که با فشار، بارانده می شود (=چشمه ی آرتزین).
بنابر این این واژه تبار عربی ندارد بلکه تبار فارسی دارد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.