فی
نویسه گردانی:
FY
فی . (یونانی ، حرف ، اِ) نام حرف بیست ویکم از حروف یونانی . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خجسته فی . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ف َ ] (ص مرکب ) نکوسایه . سایه مبارک . سایه با یمن ، سایه با میمنت : فرخ فری که بر سرش از ماه و آفتاب چتر است ...
فی المثل /felmasal/ (قید) [عربی] بهطور مثال؛ مثلاً. فرهنگ فارسی عمید. ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////...
فی سبیل ا. [ س َ لِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) در راه خدا. محض رضای خدا. (یادداشت مؤلف ) : بجای گندم و جو او همی دهد زر و سیم به آشنا و به بیگا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فی الواقع. (عبارت عربی مصطلح در زبان فارسی) در حقیقت. به درستی. آن گونه که اتّفاق افتاد (نه آنگونه که متصوّر است).
فی الجمله /feljomle/ (شبه جمله، قید) [عربی: فیالجملة] [قدیمی] ۱. بالجمله؛ حاصل کلام؛ مجمل سخن؛ باری. ۲. کمی؛ قدری؛ اندکی. فرهنگ فارسی عمید. /////////...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فی له خاصه . [ ل َ خاص ْ ص َ ] (اِخ )دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان که دارای 255 تن سکنه است . آب آن از رود قیطور و محصول عمده اش غل...
فناء فی ا. [ ف َ ءُ فِل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح تصوف ) تبدیل صفات بشریت به صفات حق تعالی و خصایص الهی است . (فرهنگ مصطلحات عرفا، سید...