اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فیز

نویسه گردانی: FYZ
فیز. [ ی َزز ] (ع ص ) آنکه گوشت ساق وپی او سخت باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فیض دکنی . [ ف َ ض ِ دَ ک َ ] (اِخ ) رجوع به فیضی دکنی شود.
فیض کاشانی . [ ف َ ض ِ ] (اِخ ) رجوع به فیض (ملا محسن ) شود.
ملامحسن فیض . [ م ُل ْلا م ُ س ِ ن ِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به فیض (ملامحسن ) شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فیض آباد سرچاه . [ ف ِ دِ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش خوسف شهرستان بیرجند که دارای 239 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ...
فیض آباد لال ها.[ ف ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که دارای 246 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است...
فیض آباد موقوفه . [ ف ِ دِ مُو ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که دارای 15 تن سکنه است . آب آن از قنا...
کلاته فیض محمد. [ ک َ ت َ ف ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزدوران بخش سرخس شهرستان مشهد. محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهن...
امانت فیض آبادی . [ اَ ن َ ت ِ ف َ ] (اِخ ) (مولوی میر امانت علی ...) از شاعران پارسی گوی است . رجوع به تذکره ٔ روز روشن تألیف محمد مظفر حسی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۸ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.