قاضی
نویسه گردانی:
QAḌY
قاضی .(اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد در 24هزارگزی جنوب باختری مانه . در جلگه واقعو هوای آن گرمسیری است . 500 تن سکنه دارد. آب آن ازچشمه و محصول آن غلات و بن شن و تریاک و پنبه و برنج و میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۵ ثانیه
قاضی کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حسن حسینی . وی بحسن خلق و لطف طبع و علو همت و وفور سخاوت موصوف و از جمله ٔ اشراف سادات گرگان به ...
قاضی کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) میر حسن یزدی . رجوع به قاضی میبدی شود.
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) پسر قاضی خواجه کلان است که پس از پدر در عهد سلطان حسین میرزا دو سه سال به منصب قضاء منصوب شد. و...
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) برادر خردتر قاضی نوراﷲ است . وی بیست سال در تبریز به لوازم منصب اقضی قضاتی قیام نمود. و در اواخر س...
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن احمد. رجوع به قاضی عضد شود.
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن علی . رجوع به قاضی فاضل شود.
ابن قاضی بعلبک . [ اِ ن ُ ی ِ ب َ ل َب َک ک ] (اِخ ) رجوع به بدرالدین بن قاضی بعلبک شود.
قاضی ابوالبختری . [ اَ بُل ْ ب َ ت َ ] (اِخ ) وهب بن وهب . رجوع به ابوالبختری وهب شود.
قاضی ابن الحنائی . [ اِ نُل ْ ح َ ] (اِخ )حسن بن علی بن امراﷲ. رجوع به ابن الحنائی حسن شود.
قاضی ابن الجعابی . [ اِ نُل ْج ِ ] (اِخ ) عمروبن محمدبن سلام ، مکنی به ابوبکر. رجوع به قاضی ابن جعابی و ابن الجعابی ابوبکر عمرو شود.