قالب
نویسه گردانی:
QALB
قالب . [ ل ِ ] (ع ص ) بسر احمر. (فهرست مخزن الادویه ). غوره ٔ خرمای سرخ . (منتهی الارب ). || شاة قالب ؛ گوسپندی که رنگش غیر رنگ مادر وی باشد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قالب . [ ل َ / ل ِ ] (معرب ، اِ) معرب از کالبد. کالبد. (منتهی الارب ). شکل و هیأت .پیکر. هیکل . کالب . کلوب . (ناظم الاطباء). || آلت و ابزاری ...
قالب . [ ل ِ ] (ع اِ) نزد شعرای پارس جزء و رکن رانامند و این لفظ بلفظ قلب نیز استعمال شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به جزء در همین لغ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: دگاد degād (گیلکی)***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قالب دار. [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) خشت زن . خشت مال . خشت زن سر کوره های آجرپزی .
قالب کار. [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که سیمان یا آهک را برای ساختمان در قالب ریزد. قالب دار.
قالب کاری . [ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل قالب کار. ساختن عمارتی که سقف آن از آهک و خشت یا سنگ باشد : خنده ها دارد ز روزن خانه ٔ معماریت ت...
قالب زدن . [ ل َ/ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در قالب آوردن : حکیمی که جام لبالب زده رسیده به اسرار و قالب زده . ملاطغرا (از آنندراج ).|| دروغ ...
زلال . ( زُ ) (ع اِ ) : یکی از قالب های شعر است . مراجعه شود به شعر زلال
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو، جیوتیس jyutis می باشد که سنسکریت است