قبا
نویسه گردانی:
QBA
قبا.[ ق ُ ] (اِخ ) قُباء. قریه ای است که چاه معروف قُبا در آن واقع است و مسکن بنی عمروبن عوف انصاری میباشد.این ده در دو میلی شهر مدینه و در طرف چپ آن کس که بسوی مکه میرود قرار گرفته است . آثار بناهای بسیاری در آن بچشم میخورد و در آنجا مسجدی است معمور، به نام مسجد تقوی در برابر آن نزهتگاه و فضای خرم و دلکشی است که چاهها و آبهای گوارائی دارد. مسجد ضرار که عوام به ویران کردن آن خود را مأجور می پندارند چنانکه بشاری گفته در اینجا قرار دارد. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
پیروزه قبا. [ زَ / زِق َ ] (اِ مرکب ) قبای برنگ فیروزه . آبی . کبود. || (ص مرکب ) دارای قبای فیروزه رنگ : خوش است بدیدار شما عالم ازیراحورا...
قبا سه چاکی . [ ق َ س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) قباراستا. قباراسته . کسبه . طلاب دینی و جز آنان که قبای دراز پوشیدندی و این کلمه ٔ موهنی است . ...
قبانو کردن . [ ق َ ن َ / ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لباس نو کردن . جامه ٔ نو پوشیدن . (آنندراج ) : خواند از نادیدگی خلق جهان را تنگ چشم کهنه پوشی گ...
قبا گرداندن . [ ق َ گ َ دَ ](مص مرکب ) تغییر لباس کردن . (آنندراج ) : چون به گلشن میرود سرو من از تغییر رنگ بهر تعظیمش گلستان در قبا گرداندن ...
فیروزه قبا. [ زَ / زِ ق َ ] (اِ مرکب ) پیروزه قبا. (فرهنگ فارسی معین ). قبای پیروزه رنگ . || فیروزه قبا (ص مرکب )؛ آنکه قبای پیروزه رنگ پوش...
قبا تنگ شدن . [ ق َ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بی طاقت شدن و تنگی معاش باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) : چون قضا برسید قبا تنگ آید. (سندب...
جامه قبا کردن . [ م َ / م ِ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چاک کردن جامه باشد. (آنندراج ) : خلیفه جامه ٔ سوکش قبا کند چو غلامان که جان خوا...
پیرهن قبا کردن . [ رَ/ پیرْ هََ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیراهن قبا کردن . دریدن پیرهن در خشمی یا مصیبتی . دریدن پیراهن بر تن . چاک کردن پیرا...
قبا به دوش کردن . [ ق َ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قبا بستن . (آنندراج ).
قبا در بر گردانیدن . [ ق َ دَ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) راست و چست کردن قبا. (آنندراج ) : یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست بر سر کلاه بشکن ...