قبار
نویسه گردانی:
QBAR
قبار. [ ق ُ ] (اِخ ) شمشیر شعبان بن عمرو حمیری . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قبار. [ ق َب ْ با ] (ع ص ) گورکن .
قبار. [ ] (اِ) به عربی نام گیاهی است که شتران میخورند و به فارسی گیاه چرای شتران نامند. به سریانی به معنی کبر است . (داود انطاکی جزء ...
قبار. [ ق ُب ْ با ] (ع اِ) گروه فراهم آمده جهت برآوردن و کشیدن شکار از دام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || چراغی که صیاد در شب افروز...
قبار. [ ق ُب ْ با ] (اِخ ) موضعی است در مکه ٔ معظمه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
قبار. [ ق َب ْ با ](اِخ ) لقب عام ملوک صقالبه . (آثارالباقیه ص 102).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پانسو pAnsu (سنسکریت)*** فانکو آدینات 09163657861
غبار. [ غ ُ ] (ع اِ) ۞ گرد. (منتهی الارب ). رَنْد. (لغت محلی شوشتر). تم ۞ . مؤلف آنندراج آرد: بمعنی گرد، و مهتاب از تشبیهات اوست و بالف...
غبار. [ غ ِ ] (اِ) و غباره را در بعضی لغت نامه ها بمعنی چوبی که بدان گاو رانند، آورده اند ولی صحیح غباز است . رجوع به غباره و غباز شود.
خط غبار. [ خ َطْ طِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطی است که تازه ازرخسار نوجوانان دمد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).