قتال
نویسه گردانی:
QTAL
قتال . [ ق َ ] (ع اِ) جان و تن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفس . (اقرب الموارد). || بقیه ٔ جسم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) توانائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوه . یقال : ناقة ذات قتال ، اذا کانت وثیقة. (اقرب الموارد). تن آوری و استواری : ناقه ٔ ذات قتال ؛ ناقه ٔ استوار تناور. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
قتال . [ ق ِ ] (ع مص ) مقاتله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قیتال . محاربه . (اقرب الموارد). کشش و کارزار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ب...
قتال . [ ق ِ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
قتال . [ ق َت ْ تا ] (ع ص ) بسیار کشنده . بسیار قتل کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : به تیغ هندی دشمن قتال می نکندچنانکه دوست به شمشیر غمز...
قتال . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
ام قتال . [ اُم ْ م ِ ق ِ ] (اِخ ) رفیقه یا قتیله دختر نوفل بن اسد. مطابق بعضی از روایات از زنان دانشمند دوره ٔ جاهلیت بوده است . رجوع به ری...
راجو قتال . [ ق ِ ] (اِخ ) از دانشمندان هند و برادر «جهانگشت شیخ جلال » بوده است . قبراو در قصبه ٔ اوچه از ملتان واقع است و در 806 درگذشته . تح...
تمساح قتال . [ ت ِ ح ِ ق َت ْ تا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شمشیر است . (انجمن آرا).
راجو قتال بخاری . [ ق ِ ب ُ ] (اِخ ) سید صدرالدین بن احمد. یکی از پیشوایان مذهبی هندوستان بوده است . درتاریخ شاهی بنقل از تاریخ فرشته (ص 77...