اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قح

نویسه گردانی: QḤ
قح . [ ق ُح ح ] (ع ص ) خالص . ساده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): عربی قح ؛ مرد عربی محض . عبد قح ؛بنده و برده ٔ محض که پدر و مادر او هر دو بنده باشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بطیخ قح ؛ خربزه ٔ پرمغز نارسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بی آمیغ از زفتی . (آنندراج ). بی آمیغ از زفتی و لئامت . (ناظم الاطباء). || بی آمیغ از جوانمردی . (آنندراج ). بی آمیغ از کرم و جوانمردی . (ناظم الاطباء). || بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مردم درشت بدخوی و جز آنها. ج ، اَقحاح . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قه . [ ق َهَ هَ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز خنده . (اقرب الموارد). || (اِ) هو فی زَه ة و فی قَه ة؛ یعنی خوشرو و خندان است . (منتهی الارب ) (از ...
قه . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان ، سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات ،میوه جات و ش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قه قه خندیدن . [ ق َ ق َه ْ خ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خندیدن به آواز بلند. قهقهه زدن . قاه قاه خندیدن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.