اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قحط

نویسه گردانی: QḤṬ
قحط. [ ق َ ] (ع اِ) ضربت سخت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || خشک سال . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) نایابی و کم یابی چیزی را مجازاً گویند. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). تنگی و کم یابی . || بی حاصلی . || بی ثمری . گرانی و سختی و بی بارانی و خشک سالی . مجاعه . (ناظم الاطباء) :
باران همت تو گسست از زمانه قحط
باد سعادت تو ببرد از جهان شقا.

امیر معزی (از آنندراج ).


چو یوسف نیست کز قحطم رهاند
مرا چه ابن یامین چه یهودا.

خاقانی .


شروان وبای ظلم گرفته است و قحط عدل
انصاف تاج بخش کیان میزبان ماست .

خاقانی .


مرا دل گفت کنج فقر داری در جهان منگر
نعیم مصر دیده کس چه باید قحط کنعانش .

خاقانی .


قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت
باده و گل از بهای خرقه می باید خرید.

حافظ.


حسن بهر عشقبازان قحط نیست
هر که شمعی دارد از پروانه است .

محمدسلیم (از آنندراج ).


|| (ص ) کمیاب . || بی حاصل . بی ثمر. (ناظم الاطباء). || (مص ) بند آمدن . خشک سال شدن . گویند: قحط المطر قحطاً وقحوطاً؛ بند آمد باران . قحط العام ؛ خشک سال شد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بازایستادن باران و تری از هوا. (منتهی الارب ). و این از باب فتح است . || و قحط الناس قحطاً و قحوطاً؛ قحطزده گردیدند مردم و این از سمع است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قحط.[ ق َ ح ِ ] (ع ص ) سخت . شدید: عام قحط؛ سال سخت . ضرب قحط؛ زدن سخت و شدید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قحط. [ ق ُ ] (ع اِ) یک نوع ماهی است . (ناظم الاطباء).
قحط. [ ق ُ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ).
قحط شدن . [ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کمیاب شدن . || مفقود گشتن . (ناظم الاطباء).
سال قحط. [ ل ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سال که در آن هیچ یافت نشود. عام سَنیت . (منتهی الارب ). مُسنِت . (منتهی الارب ).
قحط رجال . [ ق َ طِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کمیابی مردمان بادانش . (ناظم الاطباء). قحطالرجال .
قحط و غلا. [ ق َ طُ غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قحطی و خشک سالی .
تازه آباد سرآب قحط. [ زَ دِ س َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج است که در 24هزارگزی باختر قروه و 7هزارگزی جنو...
قحط در علف خانه افتادن . [ ق َ دَ ع َ ل َ ن َ / ن ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عمر به آخر رسیدن است . قحط در علف خانه افتاد؛ یعنی عمر به آخر ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.