اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قحط

نویسه گردانی: QḤṬ
قحط. [ ق ُ ] (ع اِ) یک نوع ماهی است . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
قحط. [ ق َ ] (ع اِ) ضربت سخت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || خشک سال . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)....
قحط.[ ق َ ح ِ ] (ع ص ) سخت . شدید: عام قحط؛ سال سخت . ضرب قحط؛ زدن سخت و شدید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قحط. [ ق ُ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ).
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وغن vaqn (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
قحط شدن . [ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کمیاب شدن . || مفقود گشتن . (ناظم الاطباء).
سال قحط. [ ل ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سال که در آن هیچ یافت نشود. عام سَنیت . (منتهی الارب ). مُسنِت . (منتهی الارب ).
قحط رجال . [ ق َ طِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کمیابی مردمان بادانش . (ناظم الاطباء). قحطالرجال .
قحط و غلا. [ ق َ طُ غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قحطی و خشک سالی .
همتای پارسی این همساخته ی عربی، این است: نسراهشناس nasrāhŝenās نس (اوستایی: فقدان) راهشناس (دری) نظامی در هفت پیکر: غایت اندیش بود و راهشناس. ***فانکو...
تازه آباد سرآب قحط. [ زَ دِ س َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج است که در 24هزارگزی باختر قروه و 7هزارگزی جنو...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.