قد
نویسه گردانی:
QD
قد. [ ق ُدد ] (ع اِ) ماهی است دریائی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی ماهی معروف به بکلاء که در اقیانوس اطلس و دریای بالتیک زندگی میکند. تازه ٔ آن سبزه ٔ خاکستری رنگ است و دارای شکمی سفید و تابناک میباشد. آن را صید کرده و نمک سود ساخته و کباب میکنند، از کبد آن روغن ماهی معروف میسازند. مهمترین نقاط صید این نوع ماهی آبهای نیوفنلاند و ایسلند و دریای شمال و خلیج بسکای است . (از الموسوعةالعربیة).
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قد. [ ق َدد ] (ع ص ) دراز از هر چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ) پوست بزغاله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در مثل گویند: ما یجعل قدک الی اد...
قد. [ ق َ ] (ع اِ فعل ) مرادف یکفی . گویند: قدنی درهم و قد زیداً درهم . || (ص ) مرادف حسب . و این مبنی بر سکون غالباً به کار رود. گویند: قد...
قد. [ق َ ] (ع حرف ) و این مختص است به فعل متصرف خبری مثبت و مجرد از جازم و ناصب و حرف تنفیس و دارای شش معنی است : 1 - توقع، چون قد یق...
قد. [ ق ِدد ] (ع اِ) ظرفی است چرمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: ما له قد و لاقِحْف ٌ؛ ای اناء من جلد و اناء من خشب . (منتهی الارب ). ...
قد قد. [ ق ُدد ] (ع ص ) در تداول عامه به معنی خودبین و بیشتر در جوان گویند: بچه ٔ قدی است .
قد و نیم قد. [ ق َ دُ ق َ ] (ص مرکب ) کوچک و بزرگ . کوتاه و بلند: بچه های قد و نیم قد.
بی قدو قدم . [ ق َدْ دُ ق َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی +قد + و + قدم ) مدور. گرد. سر و ته یکی : بچگان زاد مدور همه بی قد و قدم صدوسی بچه ٔ اندرزد...
هم قد. [ هََ ق َدد/ ق َ ] (ص مرکب ) هم بالا. هم قامت . (یادداشت مؤلف ).
یک قد. [ ی َ / ی ِ ق َ ] (ص مرکب ) هم قد. دارای یک اندازه و یک بالا. (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) به اندازه ٔ قامتی . به بالای مردی یا زنی ...
نیم قد. [ ق َ ](ص مرکب ) بچه های قد و نیم قد؛ کودکان بزرگ و کوچک .