اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قدم

نویسه گردانی: QDM
قدم . [ ق ُ / ق ُ دُ ] (ع ص ) دلیر. (منتهی الارب ). شجاع . (اقرب الموارد). || (اِمص ) پیش رفتگی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قدم به میان گذاشتن . [ ق َ دَ ب ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) قدم در میان دو کس گذاشتن ؛ کنایه از واسطه شدن برای خیرخواهی طرفین . (آنندراج ) : خا...
قدم بر سر چیزی نهادن . [ ق َ دَ ب َ س َ رِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قدم بر سر چیزی زدن . قدم بر سر چیزی کشیدن . کنایه از پامال کردن . (آنندرا...
قدم بر سر کار خود نهادن . [ ق َ دَ ب َ س َ رِ رِ خُدْن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مقصد و مطلب و مراد خود گذشتن باشد. (برهان ). رجوع به مد...
غدم . [ غ ُ دَ ] (اِ) نوعی اشنان بحری ۞ . (دزی ج 2 ص 202).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.