قده
نویسه گردانی:
QDH
قده . [ ق ِدْ دَ ] (اِخ ) آبی است مر کلاب را. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).و آن را به تخفیف دال نیز گویند. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
قده . [ ق ُدْ دَ ] رمز است از «قدس سره ».
قدة. [ ق ِدْ دَ ] (ع اِ) تأنیث قِد. رجوع به قد شود. دوال . (منتهی الارب ). تازیانه از پوست دباغی نشده . (معجم البلدان ). || روش . || راه ....
قدة. [ ق َ دَ ] (ع اِ) نوعی از مار. (منتهی الارب ). ج ، قَداة. (منتهی الارب ).
قدح . [ ق َ دَ ] (ع اِ) کاسه که دو کس را سیر گرداند یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلمه ٔ قدح از کلمه ٔ Cadus لاتینی گرفته شده است ...
قدح . [ ق َ ] (ع مص ) طعن کردن در نسبت کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قدح فیه قدحاً. (منتهی الارب ). || شکاف کردن در تیر به بن ...
قدح . [ ق ِ ] (ع اِ) تیر تمام ناتراشیده و پر و پیکان نانهاده . || تیر قمار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قِداح و اقدح و اقادیح . (منتهی ال...
قدح . [ ق ِ ] (اِخ ) اسبی است مر غنی بن اعصر را. (منتهی الارب ).
قدح . [ ق َ دَ ] (اِخ ) دهی از بخش آبدانان شهرستان ایلام . 13000گزی جنوب باختری آبدانان کنار راه مالرو دهلران به آبدانان . کوهستانی ، معتدل...
(غُده) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لوو luv(کردی)
خِتا (سنسکریت: خِتَ)
گاند (سنسکریت: گاندا)
گِرانس (سنسکریت: گْرَنثی)
گَدو (سنسکریت)
ک...