قراب
نویسه گردانی:
QRʼB
قراب . [ ق َ ] (ع اِ) نزدیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: افعل ذلک بقراب ؛ ای بقرب . (منتهی الارب )؛ یعنی بزودی بکن این را. (ناظم الاطباء).
- قراب الشی ٔ ؛ هرچه قریب مرتبه ٔ آن باشد. (منتهی الارب ). هرچه نزدیک و قریب بمرتبه ٔ آن چیز باشد. (ناظم الاطباء). گویند: لو ان لی قراب هذا ذهباً؛ ای مایقارب ملاه .لو جاء بقراب الارض ؛ ای بما یقاربها. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) چاهی است بر یک روزه از مدینه . (منتهی الارب ).
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای مدینه . رجوع به نزهةالقلوب چ برون ص 15 شود. || وادئی است از اودیه ٔ عقیق . (منتهی الارب ).
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) (الَ ...) ۞ نام صورتی از صور فلکیه از ناحیه ٔ جنوبی است و آن را بر مثال کلاغی توهم کرده اند و کواکب آن هفت است و ...
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) امیر مدیان است که جدعون وی را هزیمت داده ، افرائیمیان او را بر صخره ٔ غراب به قتل رسانیدند، و صخره ٔ غراب به اسم امیر...
غراب . [ غ ُ ] (اِخ )(صخره ٔ...) صخره ای است که امیر مدیان در آنجا به قتل رسید و وجه تسمیه اش این است که امیر مدیان به نام غراب نامیده ...
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دیناران بخش اردل شهرستان شهرکرد، و در 20000گزی جنوب باختری اردل و در 20000گزی راه عمومی ارد...
غراب . [غ ُ ] (اِخ ) جائی است به دمشق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای معروفی است به دمشق . کثیر گوید : فلولا اﷲ ثم ندی ابن لیلی و انی فی ...
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) کوهی شامی مدینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوهی در نزدیکی مدینه است . ابن هشام در بیان جنگ پیغمبر اسلام با بنی لحیان...
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) ابن جَذیمة. جدی جاهلی است از قبیله ٔ طی . از قحطان ، بعض فرزندان وی مشهورند. (اعلام زرکلی ج 2 ص 758).
غراب . [ غ َرْ را ] (اِخ ) محمدبن موسی غراب . استاد ابی علی غصانی است . (منتهی الارب ).