اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قران

نویسه گردانی: QRʼN
قران . [ ق ِ ] (ع مص ) مقارنه . یار کردن دو چیز را با هم .(منتهی الارب ). || در نزد منجمان از انواع نظر است ، و آن را مقارنه نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به نظر و مقارنه شود: قران دو ستاره ؛ مقارنه ٔ آن دو. || (اِمص ) حالت به هم آمدن دو ستاره در برجی . (صراح ). اجتماع دو ستاره است غیر از خورشید و ماه در جزء واحد از اجزاء بروج . (ازالنقود العربیه ص 182). در احکام نجوم چون این کلمه را مطلق گویند مراد اجتماع زحل و مشتری باشد، و چون مقصود اقتران دو کوکب دیگر باشد قید نام کنند. پیوستن دو ستاره به برجی ، و آنکه گویند فلان صاحب قران است یعنی آنکه هنگام ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون از کشف اللغات ). در اصطلاح نجومی ، بودن دو یا چند کوکب است در یک نقطه ٔ آسمان یا در یک جزء از منطقةالبروج ، و آن بر سه قسم است : قوی ، ضعیف ، متوسط. و رجوع به قران بزرگ و قران کوچک وقران میانه در التفهیم ص 208 و 209 شود :
کسی که بر سر او بگذرد هزار قران
نبیند آن ملک راد را همال و قرین .

فرخی .


گر هدف سازد قمر را تیر اختردوز تو
تا قیامت جز قران نَبْوَد زحل را با قمر.

سنایی .


ز هفت اختر چنین آورد بیرون
که در چندین قران از دور گردون ...

نظامی .


بر اهل روزگار از هر قرانی
نیامد بی ستمکاری زمانی .

نظامی .


سعادت برگشاد اقبال را دست
قران مشتری و زهره پیوست .

نظامی .


- حج قران ؛ آن حج که در آن میان حج و عمره جمع کنند: قرن بالحج و العمرة قراناً؛ با هم آورد حج و عمره را. (ناظم الاطباء). یکی از اقسام سه گانه ٔ حج است . حج بر سه قسم است : حج قران ، حج اِفراد، حج تمتع. حج قران و حج اِفراد تکلیف کسانی است که مسافت بین آنها و مکه کمتر از چهل وهشت میل (شانزده فرسخ ) باشد. رجوع به مقدمه ٔ سوم مبحث حج کتاب شرایع و مناسک حج آیت اﷲ فیض چ 2 ص 51 شود.
- صاحب قران ؛ پادشاهی که ظفر و نصرت با وی همراه باشد. (ناظم الاطباء). تیمور لنگ به صفت صاحب مشهور شد و گاهی نیز او را صاحب قران و صاحب الزمان و صاحب العدل گویند. (از النقود العربیه ص 135) :
قران را از این فخر برتر نباشد
که شاهی چو این شاه صاحب قران شد.

مسعودسعد.


صاحب قران تو باشی در گیتی
تا در سپهر حکم قران باشد.

مسعودسعد.


رجوع به صاحب قران شود.
- قران ساختن ؛ به هم آوردن . مقارن کردن :
به تو خرم کنم ایوان شه را
قران سازم به هم خورشید و مه را.
- قران کردن ؛ با یکدیگر نزدیک شدن :
مه و خورشید را دیدند تازان
قران کرده به برج عشقبازان .

نظامی .


|| (اِ) رسنی که بر گردن گاو قلبه بندند. || رسنی که دو ستور را با هم بسته باشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن رسن که دو شتر را بدان به هم بازبندند. (مهذب الاسماء). || یک جفت تیر برابر هم که از عمل یک کس باشد. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || ج ِ قرن ، چون بحار ج ِ بحر. (غیاث اللغات ). || واحد پول ایران در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی ، و آن مسکوکی از نقره بودبه وزن 24 نخود معادل یک ریال کنونی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قران .[ ق َرْ را ] (ع اِ) شیشه . آبگینه . (ناظم الاطباء).
قران . [ ق ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در سراة از بلاد دَوْس که در آن حادثه ای واقع شده است . (معجم البلدان ).
قران . [ ق ِ ] (اِخ ) جائی است در نجد، و گویند کوهی است در جدیله و آن منزلی است برای حاجیان بصره . نصر گوید: گمان میرود که مشدد باشد و در ...
قران . [ ق ُرْ را ](اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قران . [ ق ُرْرا ] (اِخ ) نام وادیی است میان مکه و مدینه . (از منتهی الارب ). وادیی است نزدیک طائف . (معجم البلدان ).
قران . [ق ُرْ را ] (اِخ ) دهی است در یمامه . (منتهی الارب ). || دوده ای است در یمامه . (معجم البلدان ).
قران . [ ق ُرْ را ] (اِخ ) جایی است نزدیک مکه به مرالظهران . (منتهی الارب ).میان آن و مکه یک روز فاصله است . (معجم البلدان ).
قران . [ ق ُرْ را ] (اِخ ) قصبه ای است به آذربایجان . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
قران . [ ق ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاورود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع در 38000 گزی جنوب سنندج و 2000 گزی باختر شوسه ٔ سنندج به...
فتنهٔ خَلق قرآن یا مِحْنَة خَلق قرآن (به معنی آزمایش و محاکمه در مورد خلق قرآن) فرآیند تفتیش عقایدی بود که توسط مأمون عباسی در ربیع‌الاول سال ۲۱۸هـ. ق...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.