اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قرز

نویسه گردانی: QRZ
قرز. [ ق َ ] (ع اِ) پشته و زمین درشت سطبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) به اطراف انگشتان خاک برگرفتن . (منتهی الارب ). قرص . (اقرب الموارد). || شکنجیدن به انگشتان . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
نقض غرض. خلاف غرض. مخالف مراد. خلاف مقصود. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «نقض»)
قرض دار /qarzdār/ آن که به دیگری بدهکار است؛ بدهکار؛ وام‌دار: ◻︎ سه بوسه کز دو لبت کرده‌ای وظیفه من / اگر ادا نکنی قرض دار من باشی (حافظ: ۹۱۲). فرهنگ ...
غرض جوی . [ غ َ رَ ] (نف مرکب ) غرض ورز. غرض ران . غرض جوینده . || خودخواه . خودکام . (ناظم الاطباء).
غرض ورزی . [ غ َ رَ وَ ] (حامص مرکب ) غرض ورزیدن . غرض رانی . اعمال غرض . به کار بردن غرض . رجوع به غرض و غرض ورزیدن و غرض رانی و غرض راند...
خرده قرض . [ خ ُ دَ / دِ ق َ ] (اِ مرکب ) قرضهای کوچک .طلبهای کم . طلبهای کم مقدار. (یادداشت بخط مؤلف ).- خرده قرضی بار آوردن ؛ طلبهای کوچک ...
غرض آمیز. [ غ َ رَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به غرض . آنچه همراه با غرض و سودجویی ودشمنی باشد. غرض آلود : و سخن هیچکس که غرض آمیز بودی قبول ...
غرض پرست . [ غ َ رَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه بسیار غرض ورزد. بسیار باغرض . شخصی که بسیار سودجو باشد و با دیگری دشمنی و کینه ورزد : جز تو همه ...
صاحب غرض . [ ح ِ غ َ رَ ] (ص مرکب ) مغرض . آنکه نیت بد دارد : و سخن صاحب غرضان نشنود تا به غور گناه نرسد. (سعدی ).ز صاحب غرض تا سخن نشنوی که...
غرض رانی . [ غ َ رَ ] (حامص مرکب ) غرض راندن . غرض ورزیدن . باغرض بودن . رجوع به غرض و غرض راندن شود.
غرض آشنا. [ غ َ رَ ] (ص مرکب ) مطلب دوست و خودغرض . (آنندراج ). ترکیبی است از غرض و آشنا؛ یعنی کسی که به مقصودآشنا است . شریک و وابسته . غرض...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.