گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قرعة نویسه گردانی: QRʽ قرعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) داغی است که بر وسط بینی شتر کنند. || گزین مال . || آنچه به فال زنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پشک : آسمان بار امانت نتوانست کشیدقرعه ٔ فال به نام من دیوانه زدند.حافظ. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی قرعة قرعة. [ ق َ رَ ع َ ] (ع اِمص ) بی موشدگی . (منتهی الارب ). کَلی . (بحر الجواهر). || (اِ) جای بی موی از سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ... قرعة قرعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) یکی قرع . رجوع به قرع شود. || داغی است که بر ساق شتر کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قرعه قرعه /qor'e/ ۱. سهم؛ نصیب. ۲. تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که بهوسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین میکنند؛ پشک. ⟨ قرعه ا... غراة غراة. [ غ َ ] (ع ص ) لاغر.(منتهی الارب ) (آنندراج ). مهزول . (اقرب الموارد). || (اِمص ) برانگیختگی و تحریض به دشمنی . (منتهی الارب ). اسم مص... قراح قراح . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ۞ آب صاف پاکیزه ٔ بی آمیختگی چیزی . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). آبی که چیزی به وی آمیخته نبود. (بحر الجواهر)... قراح قراح . [ق ِ ] (ع مص ) مقارحة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قراح قراح . [ق َ ] (اِخ ) نام چهار محال در بغداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در بغداد چند محله ٔ معمور و پرجمعیت است که به این نام معروف است... قراح قراح . [ ق ُ ] (اِخ ) ساحل دریای قطیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قریه ای است در ساحل دریا. (معجم البلدان ). قراءة قراءة. [ ق ِ ءَ ] (ع اِ) مرگامرگی . گویند: ذهبت قراءة البلاد، و مردم حجاز گویند: قِرة البلادبدون همزه بدین معنی که اگر پس از آن کسی بیمار گر... قراءة قراءة. [ ق َ رَ ءَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاری ٔ. خوانندگان . قُرّاء . قارئون . رجوع به قاری شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود