اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قرقر

نویسه گردانی: QRQR
قرقر. [ ق َ ق َ ] (ع اِ) پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظَهْر. (اقرب الموارد). || زمین هموار پست . || پوشش زنان . || ناحیه های سواد شهر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) تابان لغزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). القاع الاملس . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قرقر. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن واقع در 20000 گزی جنوب خاور داران و7000 هزارگزی راه داران به س...
قرقر. [ ق َ ق َ ] (اِخ ) نام جد ابومحمد عبداﷲبن عمربن احمدبن قرض حافظ راوی است . وی از علی بن محمدبن منصور هاوی روایت کند و ابوالحسین محمد...
قرقر. [ ق ُ ق ُ ] (اِ) غرغر. رجوع به غرغر شود.
قرقر. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
قرقر کردن . [ ق ُ ق ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به غرغر کردن شود.
الم قرقر کردن . [ اَ ل َ ق ِ ق ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) تند و بد نوشتن . (یادداشت مؤلف ).
غرغر.[ غ َ غ َ ] (اِ) غلطک ، و آن چیزی است از چوب که ریسمان بر بالای آن اندازند و دلو آب و امثال آن را از چاه و غیره به مدد آن کشند. (ب...
غرغر. [ غ ُ غ ُ ] (ص ) دبه خایه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). شخصی که خصیه ٔ او بزرگ و پرباد شده باشد و به عربی مفتوق ...
غرغر. [ غ ِ غ ِ ] (اِ صوت ) آوازی که از دولاب هنگام آب کشیدن بیرون می آید. (فرهنگ نظام ). || بانگ چرخ عرابه . || مجازاً حرف زدن کسی ب...
غرغر. [ غ ِ غ ِ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). گیاهی بهاری و مطبوع است و جز در کوه نروید و برگ آن شبیه به برگ خزامی (خیری صحرائی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.