قریب
نویسه گردانی:
QRYB
قریب . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) لقب پدر اصمعی است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) به قولی نام مادر المقتدر باﷲ ابوالفضل جعفربن المعتضد بود. (از تاریخ الخلفاء سیوطی ص 251).
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) نام کنیز آوازخوانی بود که مأمون خلیفه ٔ عباسی وی را برای محمدبن حامد تزویج کرد. (ایضاً از تاریخ الخلفاء ص 216). برای ...
غریب . [غ َ ] (اِخ ) ابن سعد. صاحب الحلل السندسیة کتابی به وی نسبت داده است . رجوع به کتاب مذکور ج 1 ص 355 شود.
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن معن . وی در ربیع الاول 411 هَ . ق . با شخصی به نام نورالدولة دبیس بن علی بن مزید الاسدی همدست شد و با لشکری که از...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) امین افندی . وی صاحب جریده ٔ «الحارس » بیروتی است و او راست : 1- اخبار و افکار، و آن مجموعه ٔ ادبی و تاریخی است که در ...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) منصور شاهین .سراینده ٔ شعر معروف «المعنی » از معلقه ٔ «دامور» وی لبنانی است و دیوانش در مطبعه ٔ جدعون بیروت به سال 1914...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (شاه ... میرزا) از نبائر سلطان حسین میرزا ۞ و شاعر بود. و به جودت ذهن وحدت طبع به تلاش مضامین غریب طریقه ٔ ندرت می ...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (متوفی به سال 731 هَ . ق .) برهان الدین . غالباً وی را به شیخ برهان الدین یا شاه برهان الدین موصوف دارند. وی از اکابر...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن احمد. کنیه ٔ وی ابوعمار و تابعی است . رجوع به ابوعمار شود.
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) قریه ای است در جرابلس از کشور سوریه . (از اعلام المنجد).