قریب
نویسه گردانی:
QRYB
قریب . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) لقب پدر اصمعی است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (ابو...) ناحیه ای است در عراق واقع در قضاء کاظمیه . (از اعلام المنجد).
غریب . [ غ ُ رَ ] (ع اِمصغر) رواست که مصغر غَرَب باشد که نوعی درخت است یا مصغر جز آن باشد. (از معجم البلدان ).
غریب . [غ ُ رَ ] (اِخ ) وادیی است در دیار کلب ، و در شعری به حالت مضاف به «ضاح » آمده است . (از معجم البلدان ).
غریب /qarib/ ۱. دورافتاده از وطن. ۲. ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا آشناست. ۳. [مجاز] موجب شگفتی؛ عجیب. ۴. (اسم) (ادبی) در عروض، از بح...
شب غریب . [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) شب اول مرگ کسی . (یادداشت مؤلف ). || نان و حلوایی باشد که در شب اول قبر میت به جهت ترویح روح او قسمت ...
غریب کش . [ غ َ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه غریبان و بینوایان را آزار و اذیت کند.
به کسی گفته میشود که در مکانی یا مهمانی یا مجلسی قرار دارد و کسی را نمیشناسد و متعاقباً کسی هم ان شخص را نمیشناسد و او را تحویل نمیگیرد
غریب شکل . [ غ َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای شکل و هیأت شگفت انگیز و نادر باشد : لطیف جوهر و جانی ، غریب قامت و شکلی نظیف جامه و جسمی ...
غریب گز. [ غ َ گ َ ] (اِ مرکب ) جانورکی که غسک و ساس نیز گویند. (ناظم الاطباء) ۞ . نوعی کنه که در دامغان هست و گزیدگی آن بیماری ممتد و گ...
غریب حسن . [ غ َ ح ُ ] (ص مرکب )آنکه دارای جمال و زیبایی شگفت آور است : شهری غریب دشمن ویاری غریب حسن آنجا چه جای غمزدگان قلندر است .خاقان...