غریب
نویسه گردانی:
ḠRYB
غریب /qarib/ ۱. دورافتاده از وطن. ۲. ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا آشناست. ۳. [مجاز] موجب شگفتی؛ عجیب. ۴. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن»؛ جدید. ۵. [مجاز] خوب. ⟨ غریب آمدن: (مصدر لازم) شگفتانگیز و عجیب به نظر رسیدن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس ۲. بیکس، فقیر ۳. نامحرم ۴. اجنبی، خارجی ۵. بدیع، حیرت انگیز، شگفت، شگفت آور، عجیب، غیرعادی ۶. طرفه، طریف، نو ۷. دور از وطن، دورافتاده ≠ آشنا، خویش برابر فارسی بیگانه، ناآشنا، دور، ناشناخته دیکشنری alien, lonely, out-of-towner, rootless, strange, stranger, whimsical
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غریب . [ غ َ ] (ع ص ) هر چیزی نادر و نو.(منتهی الارب ) (آنندراج ). نادر. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). عجیب و نادر. (فرهنگ نظام ). شگفت . عجیب...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) یکی از 31 قبیله ای که در کردمحله ساکن اند. (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 100).
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) به قولی نام مادر المقتدر باﷲ ابوالفضل جعفربن المعتضد بود. (از تاریخ الخلفاء سیوطی ص 251).
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) نام کنیز آوازخوانی بود که مأمون خلیفه ٔ عباسی وی را برای محمدبن حامد تزویج کرد. (ایضاً از تاریخ الخلفاء ص 216). برای ...
غریب . [غ َ ] (اِخ ) ابن سعد. صاحب الحلل السندسیة کتابی به وی نسبت داده است . رجوع به کتاب مذکور ج 1 ص 355 شود.
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن معن . وی در ربیع الاول 411 هَ . ق . با شخصی به نام نورالدولة دبیس بن علی بن مزید الاسدی همدست شد و با لشکری که از...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) امین افندی . وی صاحب جریده ٔ «الحارس » بیروتی است و او راست : 1- اخبار و افکار، و آن مجموعه ٔ ادبی و تاریخی است که در ...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) منصور شاهین .سراینده ٔ شعر معروف «المعنی » از معلقه ٔ «دامور» وی لبنانی است و دیوانش در مطبعه ٔ جدعون بیروت به سال 1914...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (شاه ... میرزا) از نبائر سلطان حسین میرزا ۞ و شاعر بود. و به جودت ذهن وحدت طبع به تلاش مضامین غریب طریقه ٔ ندرت می ...
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (متوفی به سال 731 هَ . ق .) برهان الدین . غالباً وی را به شیخ برهان الدین یا شاه برهان الدین موصوف دارند. وی از اکابر...