غریب
نویسه گردانی:
ḠRYB
غریب /qarib/ ۱. دورافتاده از وطن. ۲. ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا آشناست. ۳. [مجاز] موجب شگفتی؛ عجیب. ۴. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن»؛ جدید. ۵. [مجاز] خوب. ⟨ غریب آمدن: (مصدر لازم) شگفتانگیز و عجیب به نظر رسیدن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس ۲. بیکس، فقیر ۳. نامحرم ۴. اجنبی، خارجی ۵. بدیع، حیرت انگیز، شگفت، شگفت آور، عجیب، غیرعادی ۶. طرفه، طریف، نو ۷. دور از وطن، دورافتاده ≠ آشنا، خویش برابر فارسی بیگانه، ناآشنا، دور، ناشناخته دیکشنری alien, lonely, out-of-towner, rootless, strange, stranger, whimsical
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۸ ثانیه
غریب گز. [ غ َ گ َ ] (اِ مرکب ) جانورکی که غسک و ساس نیز گویند. (ناظم الاطباء) ۞ . نوعی کنه که در دامغان هست و گزیدگی آن بیماری ممتد و گ...
غریب وار. [ غ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند شخص غریب . ترکیبی است از غریب + وار (مزید مؤخر شباهت ).
غریب وند. [ غ َ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
به کسی گفته میشود که در مکانی یا مهمانی یا مجلسی قرار دارد و کسی را نمیشناسد و متعاقباً کسی هم ان شخص را نمیشناسد و او را تحویل نمیگیرد
غریب نواز. [ غ َ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ مردمان درویش و مسافر و بینوا. (ناظم الاطباء). آنکه غریب رابنوازد. غریب پرور. غریب دوست . غریب پرست ...
غریب شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غریب گردیدن . غرابت . (تاج المصادر بیهقی ). اغتراب . رجوع به معانی غریب شود.
غریب خواب . [ غ َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) اطاق یا خانه های ممحض برای کرایه دادن به غربا در شب .
غریب دشمن . [ غ َ دُ م َ ] (ص مرکب ) آنکه دشمن غریبان باشد. مقابل غریب دوست : بگریزم از او که من غریبم وین بی سر و بن غریب دشمن . مجیر بیلق...
غریب دوست . [ غ َ ] (ص مرکب ) آنکه غریبان را دوست دارد. غریب نواز. غریب پرور. غریب پرست : اسدآباد... آبی اندک دارد و همه مردمش غریب دوست با...
غریب دوست . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانج که در 6هزارگزی شمال باختری ترکمان و یک هزارگزی شوسه ٔ تبری...