غریب
نویسه گردانی:
ḠRYB
غریب /qarib/ ۱. دورافتاده از وطن. ۲. ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا آشناست. ۳. [مجاز] موجب شگفتی؛ عجیب. ۴. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن»؛ جدید. ۵. [مجاز] خوب. ⟨ غریب آمدن: (مصدر لازم) شگفتانگیز و عجیب به نظر رسیدن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس ۲. بیکس، فقیر ۳. نامحرم ۴. اجنبی، خارجی ۵. بدیع، حیرت انگیز، شگفت، شگفت آور، عجیب، غیرعادی ۶. طرفه، طریف، نو ۷. دور از وطن، دورافتاده ≠ آشنا، خویش برابر فارسی بیگانه، ناآشنا، دور، ناشناخته دیکشنری alien, lonely, out-of-towner, rootless, strange, stranger, whimsical
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۱ ثانیه
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن احمد. کنیه ٔ وی ابوعمار و تابعی است . رجوع به ابوعمار شود.
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) قریه ای است در جرابلس از کشور سوریه . (از اعلام المنجد).
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (ابو...) ناحیه ای است در عراق واقع در قضاء کاظمیه . (از اعلام المنجد).
غریب . [ غ ُ رَ ] (ع اِمصغر) رواست که مصغر غَرَب باشد که نوعی درخت است یا مصغر جز آن باشد. (از معجم البلدان ).
غریب . [غ ُ رَ ] (اِخ ) وادیی است در دیار کلب ، و در شعری به حالت مضاف به «ضاح » آمده است . (از معجم البلدان ).
شب غریب . [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) شب اول مرگ کسی . (یادداشت مؤلف ). || نان و حلوایی باشد که در شب اول قبر میت به جهت ترویح روح او قسمت ...
غریب کش . [ غ َ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه غریبان و بینوایان را آزار و اذیت کند.
غریب شکل . [ غ َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای شکل و هیأت شگفت انگیز و نادر باشد : لطیف جوهر و جانی ، غریب قامت و شکلی نظیف جامه و جسمی ...
غریب حسن . [ غ َ ح ُ ] (ص مرکب )آنکه دارای جمال و زیبایی شگفت آور است : شهری غریب دشمن ویاری غریب حسن آنجا چه جای غمزدگان قلندر است .خاقان...
غریب حسن .[ غ َ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه که در 11/5هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و یک هزار و ...