قریب
نویسه گردانی:
QRYB
قریب . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) نام رئیسی است از خوارج . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
غریب حسن .[ غ َ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه که در 11/5هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و یک هزار و ...
غریب وار. [ غ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند شخص غریب . ترکیبی است از غریب + وار (مزید مؤخر شباهت ).
غریب وند. [ غ َ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
غریب خواب . [ غ َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) اطاق یا خانه های ممحض برای کرایه دادن به غربا در شب .
غریب پرست . [غ َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه مردم غریب و بینوا را بنوازد و در حق ایشان نیکی کند. غریب پرور. غریب نواز.
تنگک غریب . [ ت َ گ َ غ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بوشهر است که 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
دره غریب . [ دَرْ رَ غ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 24هزارگزی باختر دهدز. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
شام غریب . [ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به شام غریبان شود.
شاه غریب . [ غ َ ] (اِخ ) شاه غریب میرزا. از نبیرگان سلطان حسین میرزا بایقرا و شاعر بود. رجوع به غریب (شاه ... میرزا) شود.
غریب آباد. [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان که در 24هزارگزی جنوب باختری علی آباد واقع است . کوهستانی و سرد...