اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قزب

نویسه گردانی: QZB
قزب . [ ق َ زَ ] (ع مص ) سخت گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فعل آن از باب سمع است . (منتهی الارب ). این لغت یمنی است . (اقرب الموارد). || (اِمص ) درشتی و سختی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
غضب . [ غ ُ ض ُب ب ] (ع ص ) سخت خشم . زودخشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خشمناک . (از اقرب الموارد).
غضب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن جشم بن خزرج بن حارثةبن ثعلبةبن عمروبن عامربن رافعبن ملک بن عجلان بن عمروبن عامربن رزیق . وی جد قبیله ای از انصا...
غضب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن کعب بن حارث بن بهیةبن سلیم . وی جد قبیله ٔ سلیم بود. رجوع به انساب سمعانی ورق 409ب رجوع به غَضبی شود.
غضب آلود. [ غ َ ض َ ] (ن مف مرکب ) پر از خشم . خشمناک . خشمگین . (ناظم الاطباء). غضبناک . خشم آلود. رجوع به غضب شود.
غیظ و غضب . [ غ َ / غ ِ ظُ غ َ ض َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )خشم و تندی . خشم سخت . رجوع به غیظ و نیز غضب شود.
فراش غضب . [ ف َرْ را ش ِ غ َ ض َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کسی که قهر و غضب پادشاهی را اجرا میکند. (ناظم الاطباء). میرغضب . دژخیم . جلاد.
غضب کردن . [ غ َ ض َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم آوردن . خشم گرفتن . خشمگین شدن . غضبناک شدن . رجوع به غضب شود: غضب کردن شاه کسی را.
غضب آلوده . [ غ َ ض َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خشمناک . (آنندراج ). غضب آلود. غضبناک . رجوع به غضب شود.
غضب انگیز. [ غ َ ض َ اَ ] (نف مرکب ) خشم آور. خشمگین کننده . آنکه به خشم آرد. رجوع به غضب شود.
غضب راندن . [ غ َ ض َ دَ ] (مص مرکب ) خشم گرفتن . غضب کردن . خشم آوردن . غضبناک شدن . رجوع به غضب شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.