اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قس

نویسه گردانی: QS
قس . [ ق ِس س ] (ع مص ) در پی چیزی شدن و جستن آن را. || سخن چینی نمودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَس ّ و قُس ّ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قس . [ ق ُس س ] (اِخ ) ابن ساعدة. اسقف نجران است که در بلاغت به وی مثل زنند. (اقرب الموارد). وی حکیمی بود بلیغ در عرب و ششصد سال زندگانی...
قس . [ ق َس س ] (اِخ ) لقب عبدالرحمان عبداﷲ عابد تابعی است ، که خاطرش را به سوی سلامه ٔ مغنیه میلی بود. (منتهی الارب ).
ابن قس . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) مسعود بغدادی . از مشاهیر اطبای اسلام . در خدمت مستعصم باﷲ آخرین خلیفه ٔ عباسی میزیست و پس از قتل خلیفه در خانه ...
قس الناطف . [ ق ُس ْ سُن ْ نا طِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه در کنار شرقی فرات ، و مروحه جائی است کنار غربی فرات . و در اینجا جنگی میان ا...
قس الناطق . [ ق ُس ْ سُن ْ ناطِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه . (منتهی الارب ). مصحف قس الناطف . (معجم البلدان ). رجوع بدین کلمه شود.
ترجمه: «قیاس کن بر این». توضیح: بعد از بیان مطلبی به موارد مشابه آن اشاره می شود و برای این که برسانند که حکم این موارد مشابه مانند همان موردی است که ...
و قس علی هذا. [ وَ ق ِ ع َ لا ها ذا ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) (از: «و» عطف + قس ، فعل امر + علی + هذا) قیاس کن بر این .
قث . [ ق َث ث ] (ع اِ) گیاهی است ریزه . || (مص ) کشیدن . گویند: فلان یَقُث ﱡ مالاً؛ یعنی یجرّ؛ راندن و برکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غس . [ غ َ ] (ع اِ صوت ) آوازی که با آن گربه را میرانند. (قطر المحیط) ۞ .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.